*پرونده مفقودی!!

106 20 2
                                    


بالاخره به خونه رسید حالا ماشینش توی پارکینگ پارک بود، کیف و بقیه وسایلش از صندلی کنارش برداشت پیاده شد و ماشین قفل کرد پله ها را بالا رفت همین که به سالن خونش رسید کلید پریز ها رو زد و با ریموت کنترل مخصوص خونه سیستم گرمایش و تنظیم دما را درست کرد. بشدت خسته بود دلش میخواست یه مرخصییی کاااااامل بگیر!ولی مگه میشد!شغلش ایجاب میکرد که همیشه خدا کار کنه!مخصوصا الان که در پی گرفتن انتقام بود!......
به طبقه بالا خونش جایی که اتاق خواب و کارش و البته کتاب خونش اونجا بود رفت و لباسش با لباسی راحتی عوض کرد ودوباره به سالن رفت، دستگاه قهوه ساز اماده کرد لیوان گذاشت زیرش تا پر بشه،همزمان با آن لپتابش که از دیشب روی میز غذا خوریش بود برداشت روی میز کار انتهای سالنش گذاشت ،باید درباره پارک جیمین که از صبح تو ذهنش کلنجار میرفت تحقیق میکرد.پس روشنش کرد همین که به نت خونش وصل شد صفحه سرچ باز کرد و وارد سایت بانک اصلاعاتی کره شد، ایدی کاربریش زد تا صفحه شخصیش باز بشه ..
صفحه جدیدی باز کرد اسم "پارک جیمین "
سرچ کرد اولین چیزی که لود شد عکسش بود!
جونگکوک ابرویی بالا انداخت گفت:چی؟!تو پارک جیمینی؟! تو که همون پسر روانیه نژاد پرست تو لابیه هتلی که!!!!! حرفهاش مخاطب خاصی نداشت فقط داشت به خودش یاداوری میکرد که این شخص واقعا کیه؟!!!.....
بعد از لود شدن کامل صفحه جونگکوک همچنان با تعجب صفحه را از نظر گذرون.....
ج.ک: جالب سابقت که خیلی خوب!بالق بر ۲۰تا پرونده کله گنده های اروپارو بستی!
جونگکوک کنجکاو بود جیمین چطور دادستانیه که انقدر نترس و قوی کار میکنه! صفحه را بالا تر برد
یک پیوست توی پروندش داشت! روش‌کلیک کرد
ج.ک:در سال ۲۰۰۲ مادر پارک جیمین پارک میسون ،به علت نامشخصی خودکشی کرد! علت:نامشخص ،به علت نداشتن اطلاعات کافی پرونده بسته شد ولی پارم سئونگ همسر وی جهت پیگیری اقدام کردن که پرونده مفقودی اعلام شد !
ج.ک: یعنی چی یعنی پرونده گمشده؟!!یا خودشون اطلاعاتش پاک کردن! ،جونگکوک اولش اصلا دقتی به سال فوت مادرش نکرد و تمرکزش روی علت بسته شدن پروندش بود که ناگهان!!!
ج.ک: چییییییی؟!!!۲۰۰۲!!!! این که همون سالی که من و پدر و مادرم تصادف کردیم!یعنی چی؟!
جونگکوک نمیتونست بفهمه علت هماهنگی این دو بهم چیه؟! یااصلا ربطش به هم چیه براش سخت بود یاداوری خاطراتی که دوست داشت همیشه پاک بشن!
حالا سردرد هم به خستگی روزانش اضافه شد لپتاب با عصبانیت بست و گفت :پارک جیمین چرا باید تو همین سال مادرت بمیره!
نمیتونست دیگه نزدیک لپتاب باشه بلند شد و خودش به نزدیک ترین مبل جلوی تلویزیون رسوند و کنترل برداشت تا روشنش کنه!شاید با هواس پرتی میشد سردردش بهتر کنه!اما چشمتون روز بد نبینه همین که روشنش کرد گوینده خبری گفت "ببینندگان گرامی هم اکنون گزارشی فوری از همکارانم در بیرون استدیو به دستمون رسید که به شما عرضه میکنیم!"
صفحه عوض شد خبرنگاری امد که بلند بلند بیرون سوپری که دورش نوار زرد زده بودن گزارش میداد: همین الان خبری به دستمون رسید که باید بهتون گزارش کنیم، باز هم پسری ۱۸ساله بر اثر خوردن قرص های شرکت B braiven دچار تشنج شد و فوت کرد! تا کی باید کودک و نوجوانان تقاص پس بدن !وزارت دفاع و بهداشت قرار نیس کاری بکنه!!!
جونگکوک که با شنیدن این خبر حتی سردردش شدید ترم شده بود تلویزیون را خاموش کرد کنترل پرت کرد
ج.ک: حتی تو خونم باید خبرای کثافت کاریای این شرکتی که مجبورم باهاش همکاری کنم بشنوم! ، چشمی چرخوند لیوان قهوه را از روی میز برداشت و رفت بالا توی کتابخونش انگار کتاب میخوند بهتر از این بود که هر شب بیاد خونه خبر مردن یکی دیگه را بشنوه!
ج.ک:خوب چه کتابی امروز بخونم؟!!!
داشت توی قفسه ها میگشت که ذهنش بهش دستور داد کتاب های درسی دانشگاهش مرور کنه! انگار میخواست بفهمه چرا پارک میسون مادر جیمین خودکشی کرد و چرا پرونده گمشده!
ج.ک: اها پیدات کردم! جونگکوک درحالی که کتاب پیداکرد و حالا روی صندلی نشسته بود گفت و صفحه اول کتاب ورق زد ج.ک: موضوع: هدف قاتل یا مدعیان از پاک کردن اصلاعات چیست؟!
سری کج کرد خوندن شروع کرد ظاهرا کتابم باهاش یاری کرده بود که انچه تو ذهنش بود بهش ارائه داد!....
با دقت تمام تمامی صفحات را میخوند که ناگهان تلفن خونه که جای جای اتاق ها سیم کشی شده بود زنگ خورد!
اخمی کرد بلند شد تا جواب این مزاحم بده!
ج.ک: اللللووو~~~~
س.ک: یاا جونگکوک؟!!چرااا گوشیت جواب نمیدی ۱۰دفعه است دارم زنگ میزنم؟!
مثل همیشه وقتی خبر جدیدی پخش میشد اولین کسی که زنگش میزد سونگ بوک بود! چشمی چرخوند گفت:چی میخوای؟! سونگ بوک خیلی اروم حرف میزد گفت:پاشو بیا خونم باید کلی مدرک اماده کنی ۱۰۰٪فردا پیجینگ و دارو دستش با اون پارک روانی قرار برن سر صحنه جرم!......
جونگکوک اصلا حوصلشش نداشت دلش میخواست بمونه خونه و کتابش تمام کنه...
ج.ک: اهه محض رضای خدا بزارین یه روز آزاد باشم!
سونگ بوک از پشت خط خنده ای کرد گفت :اوهه جونگکوکا از کی تاحالا تسلیم شدی؟!! مگه نمیخوای ببری؟! جونگکوک عصبی زیر لب گفت :بردن بخوره تو سرت مردک حرومزاده!
س.ک:چیزی گفتی؟! جونگکوک آهی کشید گفت :نه! الان میام خونت ! و گوشی قطع کرد....
ج.ک: این پرونده فرق داره چون من و تو قرار حلش کنیم! جونگکوک در حالی که در اتاق میبست خطاب به خودش و جیمین خیالی تو ذهنش گفت و در بست.....

  False courtroomWo Geschichten leben. Entdecke jetzt