پلکی زد و قطره اشکی از لای پلک هاش بر روی گونش خزید.. تیله های سبز رنگش براق شده بودن.. رایحه نعنایش پر شده از درد در تمام اتاق پیچیده بود.. نفس عمیقی کشید و با قورت دادن بغضی که به گلوش هجوم اورده بود در حالی که ابرو هاش از دردی که در سراسر وجودش میپیچید در هم رفته بودن روی تخت نشست.. چشم هاش رو روی هم فشرد و سعی کرد که قطرات مروارید مانند اشک رو که روی گونه هاش جاری میشدن رو کنترل بکنه.. ولی واقعا نمیتونست.. صدای هق هق هاش اتاق رو در بر گرفتن.. دستش رو روی چشم هاش گذاشت و اشک هاش انگار که مسابقه گذاشته باشن با سرعت بیشتری گونه های رنگ پریده بتای مو نعنای رو خیس کردن.. نفس هاش با لرزش از بین لب هاش خارج میشد.. تنها بود.. خیلی تنها.. و این باعث زوزه های اروم گرگش میشد.. اون هم بخاطر بیدار شدن در این تاریکی.. ترسیده بود.. چونش لرزید.. زانو هاش رو بغل کرد و صدای هق هق هاش داخل ملافه خفه به گوش میرسیدن.. دیوار کوب های قرمز رنگی که اتاق رو روشن کرده بودن.. اصلا باعث نمیشدن که ترس یونگی کم تر بشه.. در اتاق باز شد و صدای بهت زده جونگکوک باعث شد که یونگی سرش رو بلند بکنه و با چشم های اشک الود خیره به الفا بشه..
%یونگی..
الفا با رها کردن دستگیره در که میون انگشت هاش فشرده میشد با قدم های بلندی به سمت یونگی رفت و با جای گرفتن روی تخت دست هاش رو به دور شونه های ظریف یونگی حلقه کرد و بتای زیباش رو در اغوش گرفت.. دست های یونگی وحشت زده به تیشرتی که تن الفا بود چنگ زدن.. و خودش رو بیشتر بهش نزدیک کرد.. قطره های اشکش تیشرت مشکی رنگ جونگکوک رو تر میکردن..
¥ایــ نجــ ا.. تــ اریک بــ ود.. من ترـــ سیــده بــ ودم.. خــ یلی.. تـــ رسیده بودم.. لطــ فا.. تنـــ هام.. نزــار جونگـــ کوکی..
%قرار نیست تنهات بزارم.. چیزی نیست.. من پیشتم.. الان پیشتم..
جونگکوک با نوزاش کردن موهای فر و نعناعی رنگ بتای که درون اغوشش بود زمزمه کرد.. دست های یونگی به دور کمرش حلقه شدن و سرش به سینه حونگکوک چسبید.. اروم تر شده بود.. ولی هنوز هم هق هق های ارومی از میون لب های خشک شدش بیرون میومد....
..در ماشین به دست ریوجین باز شد.. الفای ارشد در حالی که وارث رز هارو در بغلش داشت از ماشین پیاد شد.. با کشیدن نفس عمیقی نگاهی به چهره رنگ پریده رز زیباش که دونه های عرق روش به چشم میخوردن کرد و اون رو بیشتر به خودش فشرد.. چشم های وحشیش به رنگ نقره ای بدل گشتن.. الفاش به سطح اومده بود تا جلوی هرگونه تحدیدی برای امگاش رو بگیره.. قدم هاش حرکت کردن.. به سمت عمارت بزرگ خاندان کیم.. دو محافظ خاندان هم پشت سر الفای ارشد در حالی که اختیار خود رو به دست الفا های وحشیشون داده بودن حرکت کردن.. سر محافظ های ایستاده جلوی در عمارت پایین بود.. بخاطر رایحه شدت یافته نیلوفر ابی حتا جرعت سر بالا اوردن رو هم نداشتن.. در های عمارت باز شدن.. تمام میهمان های حاضر در سالن با پیچیدن رایحه شدید نیلوفر ابی سر به اون سمت برگردوندن.. چشم هاشون از دیدن الفای ارشد که پسری رو در بغل داشت و تمام لباس پر شده از خون بود گشاد شدن.. دو محافظ در کنار الفاشون ایستادن تا جلوی نزدیک تر شدن میهمان هارو بهشون بگیرن.. چشم های وحشی دو الفای محافظ رو به میهمان ها بود و هرکسی که قصد میکرد نزدیک تر بشه رو با غریدن از میون لب هاشون فراری میدادن.. کیم سونگیون در بالا ترین نقطه سالن روی تخت پادشاهی خاندان کیم نشسته بود و عصای ماری شکلش رو در دست داشت.. مشاور لی هم پشت سرش ایستاده بود.. قدم های الفای ارشد مستقیم به سمت پدربزگش حرکت میکردن.. میخواست بره و بهش نشون بده که تونسته زودتر از اون رز زیباش رو پیدا بکنه.. میخواست بگه که دیگه محاله ممکنه که بزاره دست اون و میساکی به رز زیباش برسه.. قدم هاش از حرکت ایستادن درست رو به روی کیم سونگیون.. پوزخندی روی لب های الفای خاندان کیم بود.. با کوبیدن عصاش بر روی زمین از روی تختش بلند شد.. و به ارومی سمت سئوکجین حرکت کرد.. نگاهش خیره به پسر زیبای بود که درون اغوش الفای ارشد قرار داشت.. پوزخندش تبدیل به لبخندی شد و با خیره شدن درون نقره ای های وحشی سئوکجین گفت..
^پس پیداش کردی.. همونطور که گفته بودی.. زودتر از من..
ابرو های سئوکجین از حس نگاه های کیم بر روی رز زیباش در هم فرو رفتن و سردی صداش رو به گوش کیم رسوند..
♕بهت که گفته بودم.. قرار نیست بزارم دستتون بهش برسه.. پدربزرگ..
تمسخر توی صداش باعث خشمگین شدن کیم شد.. ولی بدون نشون دادن خشمش در چهرش لبخند دیگه ای زد.. مشاور لی اون گرگ احمق پیر هم پشت سر پدربزرگش ایستاده بود.. نگاهش که مات شده خیره به رزش بود باعث میشد که الفاش غرش های از سر خشم سر بده و دلش بخواد که همین الان گلوی اون رو بدره.. ولی بجای الفای ارشد این پنجه های تهیونگ بودن که به دور گردن مشاور لی حلقه شدن و بعد با لحن بی حسی توی صورت مشاور لی غرید..
€اگه چشم هات رو از روی جفت الفام برنداری قول نمیدم که دیگه بتونی باهاشون ببینی..
^کیم تهیونگ..
صدای اخطار امیز کیم بود که بلند شد.. تهیونگ بی توجه گلوی مشاور لی رو با ظرب ول کرد که باعث شد مشاور لی که تا الان با ترس خیره به تهیونگ بود چند قدمی به عقب برداره و وحشت زده سرش رو پایین بیندازه.. الفای محافظ هم بی توجه به چشم های خشمگین کیم سونگیون پشت سر الفای ارشد درست در کنار ریوجین جای گرفت و با حلقه کردن دست هاش در هم بی حس به رو به رو خیره شد.. ریوجین قدمی به سمت جلو برداشت و با بردن سر کنار گوش الفاش لب زد..
~بهتره که از اینجا خارج بشیم الفا..
سر تکون داد.. اره باید از اینجا خارج میشد چون دیگه نگاه های خیره افرادی که درون سالن بودن بر روی رز زیباش داشتن باعث میشدن که گرگ وحشیش کنترل خودش رو از دست بده.. دو محافظ اینبار جلو تر از الفا به سمت اسانسور طلای رنگ قدم برداشتن و سئوکجین هم پشت سر اونها..
کیم سونگیون با محو شدن اون ها پشت در اسانسور خشمگین به سمت مشاورش برگشت و در حالی که دوباره روی تخت پادشاهیش مینشست.. از بین دندون هاش رو به مشاوری که تا کمر براش خم شده بود غرید..
^هرچه زودتر این پایان این میهمانی مسخره رو اعلام بکن مشاور لی..
مشاور هم ترسیده چند باری براش خم و راست شد و بعد به سرعت از ارباب خشمگینش دور شد.. اون دوره گرد های احمق.. واقعا..؟ نتونسته بودن جلوش رو بگیرن.. پس به چه دردی میخوردن..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
BINABASA MO ANG
𝑅𝑒𝒹 𝓇𝑜𝓈𝑒 (𝒥𝒾𝓃𝒽𝑜𝓅𝑒 𝟤𝓈𝑒𝑜𝓀 )
Fantasy♕خیلی دوست دارم رز کوچولو.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با طلوع ماه خونین.. همزمان با پیدا شدن وارث رز ها جنگ عظیمی بین نژار های خون خوار و گرگ ها دورگه در گرفت.. عصر خونینی که هزاران سال پیش ایجاد شده بود دوباره...