چول خیلی وقت بود که به سمت خونه جونگهان حرکت کرده بود و میدونست اون شوا دست به یه کاری میزنه اگه فقط دوشنبه بود و دوکیوم پیش خانواده خودش نبود شاید کمتر نگران میشد ولی جونگهان تنهای تنها بود
در اون طرف جونگهان بدون اینکه بدونه قراره چه اتفاق هایی بیفته داشت برای بار هزارم تایتانیک نگاه میکرد و اشک میریخت ولی یهو یکی درشو مثل دیوونه ها کوبید جونگهان فکر کرد دوکیومه و درو باز کرد
+اوه دوکیوما نمیدونستم امشب میا.....
هنوز حرفشو کامل نکرده بود
شوا رو دید که مثل دیوونه ها بهش زل زده بود
شوا: همه چیز تقصیر توعه اگه تو نبودی منو سونگچول با خوشحالی زندگی میکردیم تو باید بمیری پس فقط بمیر*داد زد و با دکوری که دم در خونه بود به جونگهان حمله کرد تا میتونست دست جونگهان رو پر از زخم کرد و جونگهان فقط تو شوک بود کم کم به درد عادت کرد و چشماشو بست اگه یکم بیشتر انرژی داشت شاید از خودش دفاع میکرد شاید نمیزاشت شوا بزنتش ولی تنها کاری که میتونست بکنه بستن چشماش بود ولی وقتی دیگه درد احساس نکرد چشماشو باز کرد در کمال تعجب چول جونگهان رو بغل کرده بود،شوا روی زمین افتاده بود و با چشمای اشکی به اونا نگاه میکرد
+چ....چول
_ عزیزم اروم باش من اینجام یه لحظه صبر کن تا من این مشکلو حل کنم خب؟
+ب.. باشه
جونگهان فقط میلرزید و چول دست جونگهان رو ول نکرد و به سمت شوا رفت و دست خودش و جونگهان رو اورد بالا
_میبینی هونگ جیسو این چیزیه که من باید انجام میدادم وقتی میخواستی مارو جدا کنی ولی چه کنیم من یه خام احمق بودم که فرشته خودمو به خاطر تو شیطان ول کردم حالا فقط برو بیرون چون بار دیگه ببینمت قول نمیدم زندت بزارم
شوا:چول... چول تروخدا من فقط عاشق تو بودم لطفا باشه باشه دیگه دروغ نمیگم قول میدم بیا برگردیم خونه من باشه؟
_نمیفهمی یا خودتو میزنی به نفهمی میگم گمشو برو بیرون
*شوا هیچی نگفت و فقط رفت چون چول هلش داد و بیرونش کرد و درو بست
_هان حالت خوبه؟
جونگهان با دستای خونی فقط به زمین زل زده بود و مغزش هنوز هیچیزی رو هضم نکرده بود
_بیا بریم روشون پماد بزنم باشه؟
چول خیلی اروم دست هانو گرفت و به سمت اتاق برد چول رسما یه مدت با جونگهان تو اون اتاق زندگی کرد برای همین جای همه چیزو بلد بود رفت و پماد رو اورد
_دستتو بهم بده
جونگهان دستشو نداد
_هانی دستتو بده میخوام پماد بزنم
+روی این زخما پماد میزنی روی قلبمم میتونی پماد بزنی؟
_هان میدونم میدونم که بهت اسیب زدم از بینت بردم ولی الان نه خب فردا شب میریم جای مخفی خودمون اونجا حرف میزنیم امشب فقط بیا همه کسو همه چیزو فراموش کنیم حالا دستتو بده عزیزم
هان چیزی نگفت و فقط دستشو داد
+اخ اخخخخخ خیلی میسوزه چرا انقدر محکم دست میزنی
_ببخشید ببخشید تموم شد بیا دیدی دیگه درد نداره
هان به چول نگاه کرد
+حالا چی؟
_الان میخوابیم و من تا صبح بغلت میکنم و نمیزارم کابوس ببینی و درباره همه چیز بعدا حرف میزنیم باشه؟ بیا بخوابیم
چول لامپ هارو خاموش کرد
+من میترسم چرا لامپو خاموش میکن....
حرفش وقتی چول پیشش دراز کشید بغلش کرد دستشو گذاشت روی کمرش و مهم تر از همه یه بوسه اروم بهش داد قطع شد اون بوسه اروم بود خیلی اروم بود ولی جونگهان حس کرد که دوست پسر قبلیش برگشته برای یه لحظه جونگهان خواست تقلا کنه ولی نتونست و همونجوری با لب های سونگچول روی لباش خوابش برد از این نگذریم که سونگچول تا صبح لبای جونگهانو ول نکرد
....................
*اشک😭 خودم این پارتو خیلی دوست دارم ولی پارت بعد که میرم مکان مخفی شون برای من خیلی مهمه و دلیلشو تو پارت بعد میگم امیدوارم خوشتون بیاد ❤
VOCÊ ESTÁ LENDO
lie?
Fanficکاپل:جونگچول (جونگهان و سونگچول سونتین) چی میشه اگه نزدیکترین فرد زندگیت رو به خاطر دروغ یکی دیگه از دست بدی؟