"بَهرِ دوُم"

132 21 93
                                    


برای بار چندم بود که تلاش می‌کرد خودش شانه و پشتش را پانسمان کند و شکست میخورد.

با بازدم بی حوصله ای پارچه سفید را به سمتی پرت کرد و خود را با شکم روی تخت بزرگ اتاق مسافرخانه ای که کرایه کرده بود انداخت.

داشت سعی می‌کرد به اعصابش مسلط باشد و راه نیافتد تا آن پسرک تخس و پروی زیبا چهره‌ی خرابکار را که تمام تلاش هایش برای گیر انداختن تاریکمه نابود کرد، شکار کند ...

پلک هایش با همین افکار روی هم فشرده میشدند که.... با سر و صدای برخواسته در سالن مسافرخانه، با اخم های تشدید شده، نفس عمیقی کشید و از جا برخواست.

لباسش را به تن کرد و سمت در رفت تا هرچه باعث بهم ریختن آسایشش شده را سریعتر در نطفه خفه کند.

گشودن در اتاقش همزمان شد، با فریاد جیغ مانند پسری که درحال بحث با رئیس مسافرخانه بود:

_ای بابا... آجوشی چرا نمیفهمی میگم دوستشم. فقط میخوام برم بهش سر بزنم آخه چرا اینقدر گیر میدی....

_اینجا چخبره؟

با لحن سرد و کلافه اش گفت و توجه همه افرادی که به تماشای معرکه جمع شده بودند را جلب کرد.

تهیونگ با دیدن همان شکارچی جذاب، لب هایش تا جای ممکن به شادی کش داد و با بالا آوردن انگشت اشاره اش به او اشاره کرد.

_عا بیا آجوشی دیدی، خودشم اومد.

بعد همانطور که دستی برای او تکان میداد، دست دیگرش را که بقچه ای سفید رنگ همراه داشت بالا آورد و گفت:

_بخاطر من آسیب دیدی اومدم به جبرانش زخمتو پانسمان کنم جناب شکارچی...

‌جونگکوک با نگاهی به بقچه سفید رنگ پسر فقط نفسش را صدا دار بیرون داد و حین چرخاندن چشم هایش بی حوصله لب زد:

_لازم نیست. حالاهم سر و صداتو جمع کن و بگرد به خونه ات دردسر ساز.

مسیر کوتاه برگشت به اتاقش را طی کرد و در را پشت سرش بست.
دوباره پیراهن بی آستینش را از تن خارج کرد و قصد کرد خودش را روی تخت بیندازد، که با شنیدن صدای نزدیک پسر از پشت سرش شوکه، متوقف شد.

_اهم اهم.... جناب شکارچی عضله ای... الان که لباستم دراوردی، دیگه میتونم زخمتو پانسمان کنم نه؟

حیرت زده برگشت و نگاهش را به پسری دوخت، که با سری کج شده مانند کودکی خواهشمند نگاهش میکرد و بقچه سفید رنگش را در آغوشش می‌فشرد.

_تو... تو چطور بدون اینکه درو باز کنی اومدی داخل؟

ته همانطور که سعی می‌کرد نگرانی اش را از کاری خودش هم از انجام آن مطمئن نبود پنهان‌ کند، نگاهش را به تاریکی مجذوب کننده چشمان مرد داد و پاسخ داد:

𝔹𝕝𝕒𝕔𝕜 𝕎𝕙𝕚𝕥𝕖  ₖₒₒₖᵥWhere stories live. Discover now