در روزگاران قدیم ، زمانی که هنوز بشر به دانایی خود پی نبرده بود و به دنبال ظاهر هر چیزی بود ، دختری به اسم آذین متولد شد .
در این زمان پادشاهی پست بر مردم حکومت می کرد .
آذین تنها یک چیز می خواست _ عدالت _ ، واژه ی عدالت برایش رویایی شده بود که حاضر بود برای رسیدن به آن هرکاری بکند ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
مردم برای قدرت می جنگیدند ، در نبردی تن به تن ، قوی ترین فرد در راس قبیله قرار می گرفت و ضعیف ترین کشته می شد .
درست مثل قانون جنگل ، تنها چیزی که معنا داشت ، قدرت بود .
ولی یک چیز درست نبود ، برای باور آذین این طور نبود .
او نمی خواست مانند بقیه در جهل و نادانی به سر ببرد .
مدتی گذشت ولی اتفاقی نیافتاد . حتی چند باری نزدیک بود دستگیر شود ولی توانست فرار کند .
ایستاد تا بایستد در مقابل این کافر ظالم هم نوع کش . . .
آذین باور داشت که اوضاع رو به راه خواهد شد . پس از گذر چند روز ، پادشاه حیله گر در میان خوش گذرانی با پول مردم ، جان داد .
مردم این قبیله ، با خوشحالی از مرگ پادشاه ، نبردی برای انتخاب پادشاه خود برپا کردند .
آنها به حکمران های ظالم عادت کرده بودند .
انگار بدون پادشاه ، جانشان گرفته میشد .
در این اوضاع نا بسامان ، در آن سوی شهر ، آهنگری پیر ، شاگردی نیرومند ولی ساده لوح داشت .
چون آهنگر پیر شده بود و نمی توانست بجنگد ، اورا به جنگ فرستاد ، تا شاید درد شکست او را سر عقل آورد .
آهنگر فکر می کرد که شاگردش نمی تواند همه چیز را با قدرت درست کند ، اما غافل از آنکه او نادانی بیش نیست ، کسی که فقط قدرت دارد .
نیروی جسمانی .
درست همانند هر فرد عادی ای که به قدرت می رسد و حرف دیگری برای گفتن ندارد ، تاریکیِ قدرت شاگردش را در بر گرفت .
بعد از اینکه شاگرد ، به عنوان رئیس قبیله یعنی ، قوی ترین شخص شناخته شده انتخاب شد ، دستور داد که در تمام مکان هایی که پای مردمش لهانجا باز میشود ، تندیسی از او گذاشته شود .
تیرگی روحش به حدی بود که آهنگر را نیز به قتل برساند .
کم کم سعی به تجملات بیشتری روی اورد .
همان جایی که بودند ، دستور توقف داد و دشتورساخت خانه های زیبایی را داد .
اگر کسی می خواست با سواد شود ، باید از او اجازه می گرفت که در راه این اجازه ، بازگشتی نداشت ؛ یا باید جانش را در دستانش می گرفت و برای علم ، می جنگید .
YOU ARE READING
𝐂𝐢𝐭𝐲 𝐨𝐟 𝐣𝐮𝐬𝐭𝐢𝐜𝐞
Short StoryComplete ✅ «شهر عدالت»🩷✨ نام آن شهر را عدالت نامیدند به یاد جوانانی که در این راه کشته شدند . جوانانی که هیچگاه فرصت اعتراف به عشقشان را نداشتند .🩷✨ شاید بعدا ورژن ویکوکش و نوشتم . البته یکم گسترده تر .🩷✨ تاریخ آپ : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸ 🩷✨ @ophelia_moon_...