09] I

46 8 32
                                    

زین مضطرب به پیام فرستاده شده نگاه کرد . در حالت عادی باید خوشحال و ذوق زده می شد ولی الان تنها حسی که داشت استرس بود و بس

"لیلیا خیلی دوست داره تو رو ببینه"

کدوم ادمیه که از شناخته شدن و دوست داشته شدن ، حداقل توسط خانواده عزیزِ عزیزترین ادم زندگیش خوشحال نشه ؟ هیچکس!

زین هیجان زده بود که لیام ، اونقدری پسر رو جدی گرفته که بخواد درباره ‍ش با اعضای خانوادش صحبت کنه ‌. اینکه حتی اونقدری حرف زده که لیلیا ، خواهرزاده ای که به دلیل آشنایی شون تبدیل شد، تصوری درباره زین داشته باشه و حتی بخواد ببینتش!

زین میدونست همه اینها خوشحال کنندست و مشکلی با خوشحال بودن نداشت ، اما حالا فقط مضطرب بود

احساس میکرد شرایط پیش روش واقعا جدی و مهمه ، هر لحظه ممکنه با کوچکترین اشتباهی خراب کنه و گند بزرگی بالا بیاره و این چیزی نبود که بخواد !

اگه طی یه قرار ملاقات ، رفتار بد یا نادرستی از خودش نشون میداد و لیام رو از آوردنش به جمع خانواده ش ناامید میکرد چی؟ شاید حتی تصور بد یا زشتی از خودش توی ذهن اعضای خانواده دوست پسرش میساخت و خیلی بدتر اگه اونها لیام رو بخاطر انتخاب همچین شخصی سرزنش میکردن .

هنوز درباره جوابی که میخواست تایپ کنه فکر نکرده بود که گوشیش زنگ خورد . از روی تعجب اخم کمرنگی کرد و تلفن رو جواب داد .. چیزی شده بود ؟

- بله ؟

+ خوبی زین ؟

صدای لیام نگرانی محوی داشت و زین مطمئن شد مشکلی حداقل برای دوست پسرش به وجود نیومده

- آره لی .. من خوبم . چطور مگه ؟

+ لطفا بهم نگو گوشیت رو روی صفحه چتمون گذاشتی و رفتی نمیدونم آشپزخونه یا سرویس یا همچین چیزی . الان پنج تا پیام سین خورده و جواب نداده داری . فکر کردم مشکلی پیش اومده..

لیام غر زد و زین حالا احساس بهتری داشت . معمولا نباید اینطور می بود ‌؛ از اتفاقات خوب مضطرب بشه و از نگرانی دوست پسرش لذت ببره . ولی حالا فکر میکرد شاید احساساتش قاطی شدن و مطمئن نیست باید چیکار کنه

- نه نه نه من فقط ‌‌.. داشتم فکر میکردم

واقعیت رو گفت و لیام چند لحظه مکث کرد : به چی ؟

- خب ..

گفتنش لیام رو ناراحت میکرد ؟ باعث میشد فکر کنه زین باهاش زاحت نیست ؟ شاید هم فکر میکرد زین بهش اعتماد نداره .. البته که اینطور نبود . شاید بهتر بود چیزی درباره نگرانیش نگه یا بعدا درباره ش صحبت کنه ؟

+ زین ؟

لیام با طولانی شدن سکوت پرسید و زین دم و بازدم صدا داری انجام داد . بعدا فرقی با الان نداشت . اگرچه با گفتنش اونقدر احساس راحتی نمیکرد ولی الان گفتنش درست وقتی لیام منتظرش بود ایده بهتری به نظر می رسید

Zayn My Kai - [3/4] 🐻ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈDonde viven las historias. Descúbrelo ahora