یک‌ شام معمولی یا قرار؟

264 43 11
                                    

همراه با جونگ‌کوک وسایلش رو جمع می‌کرد حداقل خوشحال بود که اون بهش کمک می کرد
روی صندلی کنار تخت نشست تا جونگ کوک برگه های مرخص شدنش رو بیاره
+چرا انقدر زود مرخص شدم؟

_پدر گفت
اهی کشید سلامتی جیمین برای خانواده اش هیچ اهمیتی نداشت
اون و جونگ کوک فقط عروسک های خیمه شب بازی خانواده هاشون بودن
بعد از انجام کار های ترخیص جونگ کوک پیش جیمین برگشت
_بلند شو باید بریم
اما خیلی یهویی فکر عجیبی به سرش زد
+من نمی تونم بلند شم این درد داره
دروغ گفت به قدری بهبود پیدا کرده بود که بتونه حتی رانندگی هم کنه
اون فقط دلش می خواست جونگ کوک بهش کمک کنه و ازش مراقبت کنه
_لعنت بهت بلندت می کنم و دستت روی شونه هام بزار
بلند شد و با کمک جونگ کوک سمت ماشین حرکت کرد
روی صندلی نشست
_کمربندت رو ببند!

+نمی تونم
جونگ کوک چشم غره ای بهش رفت و سریع بهش نزدیک شد سعی کرد کمربند جیمین رو ببنده اما توی این فاصله جیمین از نزدیکی به جونگ کوک سواستفاده کرد و عطر تندش رو استشمام کرد بعد از عقب رفتن جونگ کوک به خودش اومد و وانمود کرد که از بستن کمربندش توسط جونگ کوک ناراحته
ماشین رو روشن کرد

طرز چهره ی جونگ‌کوک موقع رانندگی براش جذاب بود پس بهش زل زده بود
_می تونی ازم عکس بگیری و بعدا هم بهش زل بزنی
خجالت کشید انتظار نداشت که اون بفهمه
+من فقط داشتم فکر می‌کردم
نگاه خودش رو سمت جای دیگه ای برد
_بلیط رو برای شنبه رزرو کردم

+شنبه! خیلی زود نیست؟

_می خوام زودتر این عذاب تموم بشه
جونگ کوک استاد عوض کردن مود آدم هاست الان دقیقا با جمله اش به جیمین فهموند که از سفر رفتن با اون راضی نیست

دوباره با کمک جونگ کوک وارد خونه شد
روی همون کاناپه همیشگی نشست
جونگ کوک با بی حوصلگی سمت جیمین اومد
_امشب لباس خوب بپوش شام میریم بیرون

+بیرون؟

_کلمه فضایی گفتم؟

+نه...فقط...بیخیال

_میرم شرکت بعدا میام دنبالت
رفت و در رو محکم بست
+چرا می خواد باهام بره بیرون؟؟
صبر کن نکنه این قراره؟؟
ذوق زده شد
+چرا باید خوشحال باشم
قیافش رو جدی کرد و گلوش رو صاف کرد
توی دنیای خودش بود تا اینکه یادش افتاد باید چیزی رو به کسی می گفت
گوشیش رو برداشت و تماس گرفت
×بله؟
+منم پارک جیمین
×میبینم که زنده ای! عشق جونگ کوک زنده نگهت داشته؟
+الان بحث عشق من نیست یونگی!چطور جرعت کردی نقشه ی قتل جونگ‌ کوک رو بچینی ها؟
×اوه اوه پارک جیمین دوست چند ساله اش رو به ی آدم چند روزه فروخته
+من فروختم؟ اینبار جونگ کوک بهتون رحم کرده اما اگه تکرار بشه مطمئنم همه رو میکشه
×من چیزی برای از دست دادن ندارم اما اینو یادت باشه اگه اون مارو بکشه تورو هم میکشه همین!
عصبی شد و تماس رو قطع کرد
گوشی رو به سمتی پرتاب کرد و اهی کشید
+خوب می دونم که جونگ کوک پیداشون کرده و فقط نمی خواد به روی من بیاره
اما چشمش به قاب عکس کوچیکی اون گوشه افتاد
جونگ کوک و مادرش
بلند شد و سمت قاب عکس رفت اونو برداشت و بهش نگاهی انداخت
+اوه خانم جئون تقریبا داشتم چهره تون رو فراموش می کردم
البته اون زمان عوضی ای بیش نبودم
با یادآوری رفتار زشت ناپسندیده اش فحشی به خودش نثار کرد
(فلش بک)
زمان:۳۰ آگوست ۲۰۱۴
با دیدن مادر اون پسر تعجب کرد پوزخندی زد و جلو رفت
؟تو پارک جیمینی درسته؟

𝗠𝗿. 𝗣𝗮𝗿𝗸'𝘀 𝗴𝗿𝘂𝗺𝗽𝘆 𝗵𝘂𝘀𝗯𝗮𝗻𝗱|𝗞𝗼𝗼𝗸𝗺𝗶𝗻Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin