Chapter 03: Diablo, Diablo...

87 28 0
                                    

"دیابلو، دیابلو"

ژوان مردد پلک‌هاش رو روی هم فشرد و درحالی که لب درشتش رو می‌گزید، بیشتر از قبل پشتش رو به تنه‌ی درخت فشار داد؛ حالا که به نزدیکی مرد رسیده بود و صدای گرم و بم اون رو می‌شنید، انقدری دستپاچه می‌شد که هدفش از اونجا اومدن رو فراموش کنه و حتی قصد کنه فرار رو به قرار ترجیح بده! چون محض رضای خدا...‌! اون شخص کیم کامیل بود!

صاحب شیرین‌ترین لبخند و چال گونه‌هایی که ژوان آرزو می‌کرد درشون دفن بشه.

با وجود اینکه حتی نیم‌سانت از جا تکون نخورده بود، رایحه‌ی شیرین و گرم بلوبریش تمام فضای اطرافش رو پر می‌کرد و بطوری واضح به مشام کامیل رسید.

از اونجایی که نمی‌تونست حضورش رو انکار کنه، کمی این پا و اون پا کرد و درنهایت، با گوش‌هایی خوابیده روی موهای نرمش، سرکی به اون سمت کشید:

- کاپ کیک؟ کاپ کیک بلوبری هم داریم؟

و مردد پلک زد تا نشون بده حرف مرد رو باور نداره.

کامیل با دیدن گوش‌های نقره‌ای و نرم گرگ امگا لای موهای نازش، بی‌اختیار خندید و چند قدم جلو رفت تا از نزدیک اون گونه‌های گل افتاده رو ببینه؛ جایی مقابل ژوان روی خم زانو‌هاش نشست و گل خودروی کوچولوی آبی‌رنگی که توی سبدش گذاشته بود رو آهسته جدا‌کرد.

اون رو بالا گرفت و مقابل لب‌های ژوان نگه داشت:

- نت س س..

لب‌هاش روی کلمه مکثی کرد و بعد، به آرومی عبارتش رو ادامه داد:

- نت سوم رایحه‌ی تو شبیه این گله؛ و نت اولش، من رو یاد شیرینی‌های خوشمزه‌‌ی خامه‌ای می‌اندازه.

ژوان که احساس می‌کرد گونه‌هاش حتی بیشتر از قبل گر گرفته، تلاشی برای فرو خوردن لبخندش نکرد و آهسته سرش رو پیش برد تا گل رو بو کنه:

- من رو انقدر شیرین می‌دونی، دکتر؟

کامیل با دست آزادش گونه‌ی ژوان رو لمس کرد و کمی اون رو بین دو انگشتش کشید:

- البته که هستی!

از جا بلند شد و گل رو جایی لای موهای امگا گذاشت؛ برای نشوندن بوسه‌ای به پیشونی امگا، خم شد و یک دستش رو روی بازوی ظریف ژوان نشوند؛ پیشونی‌اش رو بوسید و زیرلب گفت:

- چ... چ... چه لباس‌های قشنگی پوشیدی؛ نباید الان وسط رونمایی ارباب پارک از بچه‌های خوشمزه‌اش می‌بودی؟

ژوان در لحظه با به یادآوردن اونچه که پشت سر رها کرده بود، ابروهاش رو بهم نزدیک کرد و خط ظریف اخم روی پیشونی‌اش جا گرفت:

- چیه، نکنه می‌خوای منو برگردونی اونجا؟ اگه خیلی خوشت می‌اومد رونماییم رو ببینی، نباید اینجا پیدات می‌کردم.

Juanne ∥ ژوان {Hamira verse, NamMin}Où les histoires vivent. Découvrez maintenant