;The brain won

144 36 7
                                    

پشیمونی تهیونگ، بعد از فریاد بلندی که زد باعث شد تا به سرعت به یاد بیاره که این معلمِ جدی نگفته بود که اسمش جیمینه و فقط فامیلی اش رو گفته بود. حالا با دیدن اخم شدید آقای پارک، واقعاً قالب تهی کرد و به سرعت گفت: ببخشید شما شبیه ... آاا دوست دختر جئون ، شبیه دوست دخترش بودین و من یهو نفهمیدم چی گفتم.

اما کاش این حرف رو نمی زد! چون اخم های معلم شدید تر شد، نگاه بچه های کلاس روی تهیونگ میخ شد و چند نفر هم با صدای ضعیفی خندیدند. تهیونگ که احساس کرد گند بیشتری زده روی صندلیش نشست و سرش رو محکم روی میز کوبید.

جونگکوک با نگاهی متعجب به دوستش به آرومی روی صندلیش نشست و به جیمین خیره شد. مردی با موهای مشکیِ کوتاه و کت کژوال سرمه ای رنگ و شلوار گشاد پارچه ای. او کاملاً با اون پسر مو صورتی تفاوت داشت هم از نظر استایل و هم از نظر رفتار. با این حال برای بار دوم، جونگکوک متوجه حالت عجیب و هشدار دهنده ی قلبش شد!

جیمین نگاهش رو از اون دو پسر به راحتی گرفت و حالا با غرور خاصی که از همون لحظه ی اول ورودش به رخ می‌کشید، رو به دختری که چند دقیقه پیش سنش رو پرسیده بود، گفت: من بیست و سه ساله امه.

لحنش کمی دوستانه به نظر می‌رسید اما با چهره اش همخونی نداشت به همین دلیل دانش آموزها نمی‌دونستن که می‌تونن با این معلم، رفتاری صمیمی داشته باشن یا باید اون رو توی گروه معلم های نچسب قرار بدن.

کلاس در سکوت فرو رفت و جیمین به سمت میز پسری که ردیف اول نشسته بود رفت و مودبانه گفت: می‌تونم کتاب ریاضیت رو ببینم؟

پسر به سرعت کتاب رو به سمتش گرفت. جیمین با آرامش شروع کرد به ورق زدن کتاب تا ببینه توی این دو ماه معلم قبل چی بهشون گفته اصلا هم براش مهم نبود که همه ی دانش آموزها در سکوت با کنجکاوی بهش خیره شدند. سپس کتاب رو به پسر پس داد و گفت: قصد هیچ بی احترامی ای به معلم قبلیتون ندارم اما بدون کتاب پیش می‌ریم.

این نوع رفتار و این حرف ها جیمین رو به یک مرد مغرور و از خود راضی از نظر دانش آموزان تبدیل کرد. طوری که همه انتظار داشتند که همین لحظه با حجم زیادی از ریاضی احاطه بشن اما نگاه جیمین روی ردیف آخر کنار پنجره درست به جونگکوک خیره شد و با احترام گفت: شما ...؟

جونگکوک غافلگیر شده بود و انگار که انتظار این لحظه رو نداشت با دستپاچگی گفت: جونگکوک ، جئون جونگکوک.

جیمین سرش رو تکون داد و با همون آرامش قبلی گفت: پس دوست دخترت شبیه منه. از چه نظر؟

جونگکوک دستپاچه تر از قبل گفت: عااا دوست دخترم...

نگاه جونگکوک بین سر تهیونگ و جیمین در رفت و آمد بود و نمی دونست که چی بگه. و جیمین با نگاهی دقیق منتظر بود و هیچ آثاری از تمسخر در چهره اش مشخص نبود. یکی از پسر ها بین حرف جونگکوک پرید و گفت : آقا حاضرم شرط ببندم اگه یه زمان یه نفر حاضر بشه به خواستگاری های معلم ورزشمون جواب مثبت بده، جئون هم حاضر می‌شه با یه دختر قرار بذاره.

YouAreMyMemoryWhere stories live. Discover now