فرشته..؟! نگاهی به مارک فرشته مانندی که روی سینش شکل گرفته بود کرد و اروم اون رو با سر انگشتاش لمس کرد.. نگاهی به چشم های که حاله ای از رنگ طلایی روشون افتاده بود کرد و اروم لب زد..
❥کیم تهیونگ..
یکی از پنج وارث الفای خاندان کیم.. که شهرت به وحشی گری داشتن.. البته با چشم های خودش هم دیده بود.. طوری که گردن یکی از افراد رو که بهش خیانت کرده رو زیر انگشت هاش فشار داد.. و با خورد کردنش مرگ رو بهش هدیه داد.. راستش رو بگیم جیمین ازش میترسید.. یعنی اگه نمیترسید باید تعجب میکردیم.. با کشیدن نفس عمیقی دو طرف پیراهنش رو بهم نزدیک کرد و دونه به دونه شروع به بستن دکمه هاش کرد.. با قدم های ارومی با کنار دادن موهای بلوند رنگش که بی حالت روی چشم هاش افتاده بودن به سمت پنجره قدی و بزرگ اتاقش، که با پرده های طلای رنگ تزیین شده بود رفت.. با کنار زدن گوشه از پرده اجازه داد که نور سرخ رنگ ماه خونین پا به داخل اتاقش بگذاره.. باید مثل بقیه اعتراف میکرد که واقعا ماه سرخ خیلی زیباست.. برعکس اینکه باعث اتفاق های بدی هست.. دستش رو روی شیشه گذاشت و نگاهی به پایین کرد.. اتاقش توی طبقه هفت عمارت بزرگ و باشکوه خاندان کیم بود.. اتاقی با تم طلایی درست همرنگ چشم های گرگش.. روی زمین سر خورد و گونش رو به شیشه سرد پنجره تکیه داد و چشم هاش رو بست.. ترس داشت از اینده پیش رو.. زیادی مبهم بود..
❥رز قرمز..؟!
زیر لب به ارومی زمزمه کرد.. ندیده بودش.. ولی تونست رایحه مسخ کنندش رو احساس بکنه.. از خدمتکار ها شنیده بود که اون خیلی خوشگله.. واقعا دلش میخواست.. اون رو ببینه.. ولی انگار که هیچ کس اجازه پا گذاشتن درون اتاق رهبر بعدی خاندان کیم رو نداشت.. به دلیل محافظت از رز قرمز.. با باز کردن چشم هاش.. خیره به منظره زیر پاش شد.. عمارت اصلی خاندان کیم خیلی زیبا بود.. ولی چه حیف که به رنگ خون در اومده بود.. حتا جیمین هم میتونست خون های چکیده روی دیوار های عمارت رو ببینه..
❥سرده..
صدای زمزمش درون اتاق پر شده از سکوت و تاریکیش پیچید.. با حلقه کردن دست هاش به دور خودش به ارومی از روی زمبن بلند شد.. با سیاهی رفتن چشم هاش دستش رو روی شیشه پنجره گذاشت و بهش تکیه داد.. کمی بعد که حالش بهتر شد با قدم های ارومی به سمت تخت بزرگ دو نفرش که با ملافه های طلایی پوشیده شده بود رفت..مارکش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
YOU ARE READING
𝑅𝑒𝒹 𝓇𝑜𝓈𝑒 (𝒥𝒾𝓃𝒽𝑜𝓅𝑒 𝟤𝓈𝑒𝑜𝓀 )
Fantasy♕خیلی دوست دارم رز کوچولو.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با طلوع ماه خونین.. همزمان با پیدا شدن وارث رز ها جنگ عظیمی بین نژار های خون خوار و گرگ ها دورگه در گرفت.. عصر خونینی که هزاران سال پیش ایجاد شده بود دوباره...