p2 (پسر عجیب)

252 33 4
                                    

دستمو از دستش کشیدم بیرون و به مامان نگاه کردم

+ الان همه چی تکمیل شد؟

#اره فقط موند وسایل های اتاق مثل کمد و تخت و اینجور چیزا

سرمو تکون دادم و خواستم برم اتاقم که با حرفی که شنیدم وایسادم

¥عمه جون اگه می‌خواین منو فلیکس بریم وسایل اتاق رو بخریم ماشین بابام بیرونه میتونیم با اون بریم

#اوه واقعا اگه برات زحمت نشه ممنون میشم

و منم بدون توجه به مکالمه ی اون دوتا رفتم داخل اتاقم و درو بستم
حس خوبی نسبت بهش نداشتم
رفتم و یه نگاه به لباس ها و کفش هایی که خریدم انداختم

+هممم ولی یه چیزی کمه

که در باز شد و همون پسر اومد تو

¥ عااا ببخشید یادم رفت در بزنم .... اوه خرید کردی

+ آره چند تا لباس و کفش

¥ میخوای بریم بیرون

+کار دارم باشه یه وقت دیگه

¥ شاید من یه وقت دیگه نتونم بیام و از فردا هم که مدرسه باز میشه نمیتونم باهات وقت بگذرونم

بهش نگاه کردم دلم میخواست باهاش برم بیرون ولی حس خوبی هم نداشتم

یهو با پیچیدن رایحه ش تو بینیم حالم بد شدن و دستمو گذاشتم رو سرم

¥ فلیکس خوبی

طرفم خم شد

+لطفا رایحتو کم کن

و با حرفم بلند شد و فاصله گرفت

¥ اوه ببخشید نمیدونستم از رایحه ی طالبی خوشت نمیاد

با کم شدن رایحه یزره حالم بهتر شد و بلند شدم
+باشه باهات میام ولی زود برمیگردیم

¥اوهم ... بیرون منتظرتم

خندون رفت بیرون

منم بعد چند دقیقه اومدم بیرون و رفتم سمت در و با دیدنش که داخل ماشین نشسته و منتظر کنه رفتم نشستم تو صندلی کمک راننده

¥خب کجا بریم

+قراره بریم خرید کنیم نه گردش .... برو یه جای خوب برا خرید

¥چشم شاهزاده

ماشینو روشن کرد و راه افتاد

¥راستی رایحه ی تو چیه

+دوست ندارم درموردش حرف بزنم

¥ آخ چرا؟ بده ؟

+نمی‌دونم ولی چون همه از بچگیم مسخرم کردن از اون موقع خودمو جلوی بقیه کنترل میکنم تا بروزش ندم

¥ آهوم اوکی هرجور راحتی

از پنجره به بیرون خیره شدم سئول واقعا قشنگ بود .... همون طوری که به بیرون خیره شده بودم ازش سوال کردم

^ 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐥𝐨𝐦𝐢𝐭 ^Donde viven las historias. Descúbrelo ahora