ترسو

293 48 7
                                    

نمیدونست چطور خودش رو با بالا تنه ی برهنه به اتاق رسوند فقط می دونست که فرار کرده بود همین
محکم در رو بست و روی زمین افتاد
خودشو جمع و جور کرد به در تکیه داد بدنش میلرزید
هیچوقت انقدر نترسیده بود
+من....من...چیکار....کردم؟؟
با خودش زمزمه کرد کم کم اشک از گوشه ی چشم هاش شروع به ریختن کرد
+متاسفم...متاسفم...جونگ کوک
بلند شد و ایستاد باید هرچه زودتر وسایلش و جمع می کرد
چمدون اش رو باز کرد و هرچی که داشت رو توی اون ریخت
به سر و وضع خودش توی آینه نگاه کرد
پیرهنی تنش کرد و ماسکی روی صورتش گذاشت
همراه با چمدون اش از اتاق بیرون اومد
+متاسفم جین هیونگ ولی باید تنها بیای
از هتل بی سر و صدا خارج شد سوار تاکسی شد و سمت فرودگاه حرکت کرد
بلیط نداشت اما حداقل شاید اونجا می تونست بلیط آخرین پرواز به کره رو بخره کنه
سمت باجه ی فروش رفت
دستپاچه شده بود اگه اونا بهش شک می کردن چی؟
+سلام...آخرین پرواز به کره کی هست؟

؟آخرین پرواز ساعت ۶ صبحه

+نه....این دیره! پرواز دیگه ای ندارین؟؟

؟بزارید چک کنم ....متاسفم اقا اما ظرفیت برای هواپیما ی ساعت ۴ و نیم پره

+ببین هرچقدر که می خوای بهت پول میدم !فقط برام جورش کن

؟اما....

+گفتم هرچقدر که می خوای

؟خیلی خب
با رشوه دادن تونست بلیط اونو جور کنه
از گیت رد شد
این خوب بود که بدون هیچ انتظاری می تونست سوار بشه
با استرس روی صندلی هواپیما نشست
پاهاشو تکون می داد و  منتظر بود
+لعنتی...حالا باید چیکار کنم؟؟
دستی لابه‌لای موهاش کشید بخش فرست کلاس شلوغ بود و این جیمین رو بیشتر اذیت می کرد
+آروم باش جیمین آروم باش
از شانس گندش شارژ گوشیش تموم شده بود
+امروز همچی دست به یکی کردن تا منو بکشن!

؟هی آقا می تونی آرومتر صحبت کنی؟میبینی بچه ی من خوابه

+متاسفم
نگاهی به کف دستش انداخت قطره های خون واضح بود شانس آورده بود که کسی متوجه این موضوع نشده بود
+چطور یادم رفت دست هامو بشورم؟
چشم هاش از خستگی سوز می داد بهتر بود تا وقتی که به سئول برسه بخوابه شاید کمی از انتظار و نگرانی اش برطرف بشه
.
.
.
بعد از دعوایی که با سوبین داشت تقریبا تا نزدیک های صبح بیرون از هتل وقت می گذروند
حالا وقتش بود که پیش جونگ کوک بره و همچی رو براش توضیح بده
پشت در اتاق جونگ کوک ایستاد
°باید خواب باشه بهتره برگردم
بیخیال شد و سمت اتاق خودش برگشت
وارد اتاق شد سوبین هنوز بیدار بود و به لپ تاپ زل زده بود
▪︎فکر می کردم قرار نیست دیگه بیای

𝗠𝗿. 𝗣𝗮𝗿𝗸'𝘀 𝗴𝗿𝘂𝗺𝗽𝘆 𝗵𝘂𝘀𝗯𝗮𝗻𝗱|𝗞𝗼𝗼𝗸𝗺𝗶𝗻Where stories live. Discover now