part 1(kv)

1K 111 28
                                    

با صدای نوتیفیکیشن موبایلش ، اونو از جیبش بیرون آورد و بدون توجه به عکاس ها رمزشو باز کرد تا پیام منیجرش و بخونه

《جونگکوک رفته تو راتش حواست باشه!》

برادر ناتنی کوچولوش.۲ سال و نیم پیش درست روزی که پسر ۱۶ ساله رو سپردن دستش رو یادش میاد. بعد از مرگ مادر و پدرخوندش مسئولیت بزرگ کردن اون آلفای جوون گردن تهیونگ ۲۰ ساله بود که با وجود امگا بودنش خوب بلد بود پول در بیاره!

موبایلش رو روی میز گذاشت و سمت عکاسا رفت. میدونست جونگکوک از اینکه برادرش با لباسای باز عکس بگیره متنفره. اما تهیونگ مدل این برند بود و از همین طریق جوری برای جونگکوک خرج میکرد که آب تو دل پسر تکون نخوره.

زنجیر ظریفی رو دور کمرش انداخت و بقیه رو دور رونش بست. جلوی دوربینا ایستاد و نیم نگاهی به ژستایی که باید میگرفت انداخت و شروع به عکس گرفتن کرد.

بعد از چهل دقیقه عکس گرفتن سمت منیجرش که تازه رسیده بود رفت. نفس عمیقی کشید و جرعه ای از ماگش خورد.

+عکسا کی پخش میشن؟

فلیکس اخمی کرد و موهای بورش رو عقب دادن و با دقت متنی و از داخل گوشیش خوند.

"۱۳ جولای ، تا اون موقعم رات جونگکوک تموم شده نیازی نیست نگران باشی

امگا سری تکون داد و برگشت تا ادامه عکس هارو بگیره. دستش رو جلوی صورتش گذاشت جوری که فقط چشماش مشخص باشه و با پیچ دادن با کمرش ، کنار رونش و زنجیرای ظریفی که از شلوارک بیرون زده بودن و پاهای کشیده اش و تزئین کرده بودن و به نمایش گذاشت.

عکاس لبخندی زد و با ذوق از مدل خوش قیافه و معروف جلوش عکس گرفت. دستی روی شونه‌ی عکاس نشست و مرد سرش رو بالا آورد و با اخم سمت آلفای پشتش برگشت.

تهیونگ با دیدن برادر ناتنیش سکسکه ای کرد و دستش رو جلوی لبش گذاشت. جونگکوک اروم سمتش اومد و لبخندی زد که از بین اشخاص اونجا فقط فلیکس متوجه زهرماری لبخندش شد.

-بیبی؟مگه قرار نبود امروز زود بیای خونه؟

آلفا جوری رفتار میکرد که انگار کل اونجا متعلق به خودشه. البته که اگه میخواست با ارثیه پدرش میتونست کل اون برند و بخره و بفروشه.

+اره‌.. ولی یکم کارم طول کشید جونگکوکا

جونگکوک انگشت اشاره اش رو خم کرد و روی گونه ی گریم شده‌ی برادرش کشید و اروم لب زد.

-عیب نداره ، الان میای خونه و برام جبران میکنی هوم؟

تهیونگ آب دهنش و قورت داد. برادرش مشکل کنترل خشم داشت و الانم توی راتش بود. اما اون الان وسط کارش بود!

+شب میام -هیع- باهم حرف میزنیم

جونگکوک نیشخندی زد. کنار گوش برادرش خم شد و از بین دندوناش غرید.

I obey you -ᴼⁿᵉˢʰᵒᵗ-Where stories live. Discover now