پارت7

38 15 20
                                    


آناهیتا که هنوز گیج بود همانطور که به دنبال آفر کشیده میشد میگه:
_آفر نصفه شبه!
بذار فردا از ماهوار میپرسیم الان خوابه.

آفر از حرکت میایسته و به دخترک خیره میشه،با دیدن ریشه مشکی موهاش دوباره اخم میکنه و با مخالفت جواب میده:
_اگر تا فردا کل انرژیتو از دست بدی چی!بهتره تا دیر نشده ماهوار رو مطلع کنیم.

لبخندی روی لب های آناهیتا شکل میگیره، اولین باره که آفر نگرانیش رو بدون خشم و عصبانیت و حرف های دردآورش بهش ابراز میکنه، نگاهی به چشم های قهوه ایش میاندازه و قدردان لب میزنه:
_اینکه نگرانمی برام خیلی ارزشمنده اما بهتره فردا صبح بیایم، این چندروز ماهوار خیلی زحمت کشیده، بذار استراحت کنه.

آفر با اخم به چشمان آبی رنگ آناهیتا نگاه میکنه، نگرانش بود!؟ معلومه که نه! اون... اون فقط میخواست هرچه زودتر به زندگی عادیش برگرده....
چشم هاش رو روی هم فشار میده و سعی میکنه به افکار مزاحم ذهنش بی توجه باشه.
کلافه چشم از دخترک میگیره و سری تکان میده، آستین دختر رو ول میکنه و میخواد ازش فاصله بگیره که صدای عصای چوبی ماهوار به گوشش میرسه.
ماهوار سمتشون میاد و با غر میگه:
_هی چرا اینقدر سرو صدا میکنید!

آناهیتا خجالت زده سرش رو پایین می اندازه اما افر که ته دلش از بیدار شدن ماهوار خوشحال بود بی توجه به چهره کلافه ماهوار سمتش میره و شروع به توضیح دادن میکنه:
_آناهیتا دوباره داره انرژیشو از دست میده، امشب بلاخره تونست قدرتش رو کنترل کنه اما وقتی ازش استفاده کرد دوباره موهاش شروع کردن به مشکی شدن.

لبخندی روی لب های ماهوار شکل میگیره به سمت آناهیتا میره:
_پس بلاخره تونستی قدرتت کنترل کنی.

آناهیتا لبخندی میزنه و با اینکه ماهوار نمیتونه حرکت سرش رو ببینه اون رو به نشانه تایید تکان میده.
ماهوار دستش رو روی موهای آناهیتا میکشه و ادامه میده:
_این چیز عادی هست که موهات بعد از استفاده از قدرتت مشکی بشن، تو بخش بیشتر انرژیت رو به اون سنگ دادی، برای همین هم خیلی محدود میتونی از قدرتت استفاده بکنی، بعد از هربار استفاده از قدرتت و از دست دادن انرژیت اگر چند دقیقه استراحت کنی انرژی از دست رفتت بهت برمیگرده، اما باید مواظب باشی که کل انرژیت رو مصرف نکنی، وگرنه دیگه برگشت قدرتت امکان پذیر نیست و ممکنه جونت از دست بدی.

نگاه آفر سمت آناهیتا کشیده میشه و میپرسه:
_خب از کجا بفهمه انرژیش داره تموم میشه؟

ماهوار بار دیگه دستش رو نوازشگر روی موهای آناهیتا میکشه و جواب میده:
_رنگ موهاش، هرچقدر بخش بیشتری از موهاش تیره بشه یعنی انرژی کمتری داره.

********

آناهیتا برای هزارمین بار ماهوار رو در آغوش می‌گیره و با صدایی لرزان لب میزنه:
_واقعا دلم نمیخواد از پیشتون برم.

با همه تضاد ها دوستت دارمWhere stories live. Discover now