part 54

2.4K 442 296
                                    

لبخند معذبی زد و برای اولین بار یکی از همکارانش رو به خونه ش دعوت کرد.

"آممم...بهتره بریم داخل...می تونیم یه قهوه بخوریم"

بوگوم نگاهش رو از تهیونگ گرفت و لبخند بزرگی به جونگکوک زد.

"درسته...دعوتتون رو می پذیرم دکترجئون"

جونگکوک نگاهش رو به آلفای ساکتش داد و دستش رو پشت کمر بوگوم گذاشت تا به خونه دعوتش کنه.

"راستش اولین باریه که کسی از دانشجوها یا همکارام میاد خونمون...برای همین همسرم ممکنه راحت نباشه...امیدوارم درک کنی"

بوگوم سرش رو تکون داد و دوباره نگاهش رو به تهیونگ داد که حالا دقیقا رو به روش ایستاده بود و رایحه ی غلیظش خیلی خوب احساس می شد.

کمی سرش رو خم کرد و در همون حالت نگاهش رو به مرد داد.
نگاهی که باعثِ به وجود اومدن اخم محوی، بین ابروهای پر پشتش شد.

"خوشبختم آقا...پارک بوگوم هستم"

تهیونگ سرش رو کج کرد و جونگکوک با خنده ی معذبی شروع به حرف زدن کرد.

"ایشونم همسر من کیم تهیونگ هستن"

نگاهش رو سمت تهیونگ برگردوند و با چشم غره ای سمتش از بین دندون هاش غرید.

"اوه تهیونگی...بوگوم یکی از دانشجوهای باهوش ماست...و من واقعا بهش افتخار می کنم...بهتر نیست باهم قهوه بنوشیم؟"

تهیونگ سرش رو تکون داد و به طرف نشیمن رفت اما اصلا از این پسر و چشم هاش حس خوبی نمی گرفت. چشم هایی که با تمسخر بهش دوخته می شد. شبیه به کسی نگاهش می کرد که انگار سال هاست اون رو میشناسه.

بوگوم به فضای مجللِ عمارت نگاه می کرد و در حین نشستن روی مبل های سلطنتی لبخند زد.

"واو...خونه ی بزرگ و قشنگی دارید"

جونگکوک رو به روش نشست و نگاهی به اطرافش کرد.

"هوم...ولی می دونی همیشه جاهای بزرگ خوب نیستن...اونا فقط...باعث میشن افرادِ داخلش از هم فاصله بگیرن"

بوگوم با زیرکی بحث رو به سمتی کشوند که خودش می خواست.

"اما شما و همسرتون خیلی بهم نزدیک به نظر میاین...اینطور نیست؟"

جونگکوک مطمئن بود که هیچوقت راجب زندگی شخصیش توی بیمارستان صحبت نکرده و حتی کسی هویت شدو رو نمیشناخت.
این که بوگوم از یک نگاه به این موضوع پی برده بود براش جای تعجب داشت.

"اوه خب...نمیشه اینطور گفت...شاید مسخره باشه چون ما یه پسر چهارساله داریم اما خب...به نظر میاد اونقدرام نزدیک نبودیم بهم"

لحن معذبش گوشه ی لب بوگوم رو بالا برد. با صدای قدم های آلفای تنباکویی، لبخندش بزرگ شد و عینکش رو با انگشتش بالا داد.

𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘰𝘧 𝘥𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴 «vkook»Donde viven las historias. Descúbrelo ahora