"بَهرِ دَهُم"

87 18 136
                                    

به سختی پلک های برهم چسبیده اش را از هم فاصله داد.
سردرد شدیدی داشت و حس می‌کرد، چشم های دردناکش درحال بیرون زدن هستند.
گلویش میسوخت و گوشش با درد و سوزشی گرم، نبض میزد.

به سختی، کمی جسم سنگین اش را از جا بلند کرد تا موقعیتش را بهتر ارزیابی کند.

بر تخت اتاق مسافرخانه خوابیده و تنها چیزی که از آن مکان حس میکرد، بوی آزاردهنده و تند الکل بود.
بنظر میرسید شب گذشته زیاده‌روی را در نوشیدن و مستی از سر گذرانده که حالا در چنین وضعی به سر میبرد.

دست هایش را به پلک های متورم و چسبیده اش رساند و با کمک انگشت شست و اشاره اش، چیزی که بر آنها سنگینی میکرد را به آرامی جدا کرد.

به شوره‌ی سفید رنگ روی انگشتانش نگاه کرد...

_هوفففف... لعنتی معلوم نیست دیشب صگ مست چه غلطی کردم که حال و روزم اینه...
اینا شوره ان؟ نمیتونن شوره اشک باشن مگه نه؟

با گذر صحنه کوتاهی از گریه ها و اعتراف احساس ترسش، بر پشت دیده هایش، شُک زده خیره بر تصویر چهره‌‌ی ورم کرده اش بر آیینه‌ی روبه روی تخت ماند.

خنده ای مسخره بر لبانش شکل گرفت و کم کم، تبدیل به قهقه های دیوانه واری شد.
و پس از مدت کوتاهی، قهقه هایش به زجه ها و ادای گریه‌ی درمانده ای بدل شد.

صحنه تمسخر آمیز و عجیبی بود و هرکس پسر را در چنین وضعی میدید، قطعن به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد.

تهیونگ با بالا کشیدن هر دو دستش، موهایش را در چنگ گرفت و فریاد ناآرامی زد:

_لعنتییییی... باورم نمیشه ی شبه تونستم چنین گندی بالا بیارم. حتمن حالا فکر میکنه ی بچه دماغوی زر زروعم...

و دوباره با حالتی نمادین زار زد‌.

_اهم اهم... اگه زجه زدنت تموم شده بیام تو؟
برات سوپ خماری درست کردم که نمیری با اونهمه الکلی که دادی پایین بچه جون...

با شنیدن صدای هیوم، موهایش را رها کرد و با لب های برچیده‌‌‌ای نگاهش را به حضور او در ورودی اتاق داد.

_آقا....

مسافرخانه‌چی درحالی که با تاسف سرش را تکان میداد، وارد اتاق شد و سینی چوبی حاوی کاسه سوپ را روی میز کنار تخت گذاشت.
دست به کمر و طلبکار به پسر کوچکتر نگاه کرد.

_ببینم مطمئنی فقط میخواستی مست کنی؟ هیچ میدونی چقدر الکل خوردی؟ اگه جونگکوک نیومده بود جلوتو بگیره که مرده بودی بدبخت.

ته با شنیدن نام جونگکوک، دوباره داغ دلش تازه شد. مظلوم پرسید:

_دیشب... خیلی.... خیلی خرابکاری کردم؟

هیوم حین خم کردن انگشت هایش به نشانه شماردن، یکی یکی نام برد:

_اگه خون به جیگر کردن جئون و منو
زابرا کردن نصف خدمه‌ی مسافرخونه رو
خیس خالی و مریض برگشتن رو
خالی کردن کل الکل های آشپزخونه رو
و در آخر کلافه کردن جونگکوک رو با گریه هات
نادیده بگیریم میتونیم بگیم که نه خیلی هم خرابکاری نکردی...

𝔹𝕝𝕒𝕔𝕜 𝕎𝕙𝕚𝕥𝕖  ₖₒₒₖᵥWhere stories live. Discover now