مرگ...

459 42 23
                                    

.



_با خوابیدنش آروم از اتاق زدم بیرون و پا تند کردم سمت اتاق تمین

+جونگکوک
جیمین بهتره؟

_بهتر؟
تمین پاهاش حس نداره

+جونگکوک
باید قوی باشه
کنارش باش

_منظورت چیه

+شاید...
البته یه احتماله...

_تمین...
واضح بگو

+شاید نتونه راه بره
اما همینکه زندست یه معجزست

_به همین راحتی؟
نتونه راه بره

+متاسفم ولی واقعا کاری از دستم برنمیاد

_میبرمش اروپا آمریکا
بالاخره یه درمانی هست

+دوست داشتم معرفیت کنم جای دیگه
ولی بی‌تاثیره

_حالا چی جوابشو بدم
کاش هیچ وقت نمیاوردمش کره

+مقصر این اتفاق تو نیستی

_دقیقا مقصر کوفتی همش منم

__

&:متوجه شدم کوک از اتاق بیرون رفت
و وقتی چشمام بسته بود شنیدم که
پرستار گفت پاهام فلج شده
دیگه برای کوک هم فقط دردسرم
از اولم بودم
فقط یه چیزی دلم میخواست
مرگ...
به زور خودمو یکمی روی تخت عقب کشیدم
با دستم لیوان کنار تختو زدم شکستم
یه تیکه ازش برداشتم و گذاشتم روگردنم روی شاه رگم
آخرین تصویر پشت پلکم صورت قشنگ معشوقم بود
جونگکوکم
تیکه شیشه رو محکم کشیدم و حجم زیاد خون از گردنم بیرون زد
و چشمام بسته شد

__

دستمو روی چشمای سرخو ورم کردم کشیدم و آخرین قطره‌های اشکمو پاک کردم نفس عمیقی کشیدم و وارد راهرو شدم
در اتاق جیمین باز بودو سرو صدا میومد
پا تند کردم سمت اتاق
دوتادور تخت پرستارو دکتر بود
با دستم کنار زدمشون
تخت و کف زمین غرق خون بود
صورت شکل ماهش رنگ پریده تر از همیشه بود گردنش و دستاش
همه جاش خونی بود
دستگاه بوق ممتد میزد
حس سنگینی و درد شدید تو قفسه سینم داشتم
گوشام هیچ صدایی نمیشنید
نفسام یکی درمیون شده بود
با تیر کشیدن قلبم
چشمام سنگین شد و سیاهی مطلق
مثل سرنوشت و زندگیم

__

۴سال بعد

_دستمو روی چشمای دردناکم کشیدم و نگاهمو از عکسش گرفتم
کتمو مرتب کردم و از روی صندلی بلندشدم
در اتاق باز شد

_خوشحالم میبینمتون

×همینطوره
کارا چطور پیش میره

_به لطف شما عالی

×تونستی به ایتالیا عادت کنی؟

_کمو بیش

×درسته اونقدراهم راحت نیست
فردا میری لس آنجلس

_بله

×همه چیزو سپردم بهت
چون اعتماد کردم
میدونی که سزای خیانت به اعتماد تو ایتالیا به چه معنیه جونگکوک

_البته
مرگ...

×امیدوارم هیچ وقت فراموش نکنی

_نگران نباشید
مدتی که تو آمریکا هستم
همه چیز طبق خواسته شما پیش میره

×اگه واقعا خوب پیش بره
لس آنجلس رو به تو میخوام بسپارم
نقطه ضعفی نداری
و منطقیو بی رحمی
همین کافیه

_تمام تلاشمو میکنم

×من دیگه میرم
پرواز خوبی داشته باشی

_ممنون







___________________________________________

این پارت کوتاه شد
احتمالا آخر شب یه پارت دیگه آپ بشه
بابت تاخیر خیلی طولانی واقعا معذرت میخوام💜
ووت و کامنت یادتون نره

و اینکه از اینجا به بعد شخصیتای داستان کاملا عوض میشن😏🔞🔥
خبری از اون دکتر جونگکوک نیست
و یه جئون🔥 تو راهه😉
و قراره تهیونگ وارد داستان بشه🤫🤌

...

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Apr 09 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

don't touch meTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang