Chapter 18-19

186 51 5
                                    

درست زمانیکه با هیون وو پشت میز غذاخوری نشستن صدای ذوق زده مین یونگ رو شنید. مین یونگ به دلایل عجیبی نسبت به هیون وو احساس مسئولیت میکرد و حالا که اون پسرو کنار بکهیون میدید نمیتونست خوشحال بودنش رو مخفی کنه. هرچند که بکهیون نمیتونست نگاه خیره بچه هارو نادیده بگیره اما کی میخواست حدس بزنه پسر کشیش هم گرایش متفاوتی داره. احتمالا میگفتن زیادی مهربونه و با همه وقت میگذرونه، همون قضاوت های همیشگی.

مین یونگ کنارشون نشست و با لبخند بهشون نگاه کرد."خوشحالم که بهتری هیون وو. حداقل دیگه صورتت کبود نیست."

هیون وو لبخندی زد، یادش بود مین یونگ اون روز چطور بهش کمک کرده بود. مین یونگ کمی مکث کرد و نگاهش بین اون دو نفر چرخید. خیلی طول نکشید تا لبخندش از روی صورتش محو بشه.

"چرا حس میکنم یه چیزایی رو از دست دادم؟ خبریه؟ شما دوتا باهم ارتباط خاصی نداشتید." مین یونگ ابرویی بالا انداخت و با دست بهشون اشاره کرد.

"چیزی نیست. داشتیم درباره ی یه فیلم حرف میزدیم. قراره برم خونه ی هیون وو." بکهیون صداش ضعیف شنیده شد. خبری از چانیول نداشت و این اتفاق خیلی رو مودش تاثیر گذاشته بود. دقیقا همینقدر مزخرف. اونقدری هم حواسش جمع نبود تا متوجه نگاه های عجیب و خیره ی مین یونگ به خودش بشه.

"منو دعوت نمیکنید؟" مین یونگ نگاه تاریکی به هر دوشون انداخت. بکهیون کمی جا خورد، به نظرش اون دختر عصبانی بود اما دلیلش رو نمیدونست. شونه ای بالا انداخت، براش مهم نبود در کل خیلی هم مشتاق دعوت هیون وو نبود و فقط برای پرت کردن حواس خودش این پیشنهاد رو قبول کرد.

هیون وو دستی به پشت گردنش کشید و معذب لبخند زد."اگه دوست داری میتونی بیای. به هرحال فقط یه دورهمیه دوستانه ست."

مین یونگ با ابروهایی که بالا انداخته بود سری تکون داد و دست به سینه به صندلی تکیه زد. نگاه تقریبا عصبانیش روی بکهیونی بود که به هیچکدوم از چشم و ابرو بالا انداختناش توجه نمیکرد.

"حالا که قرار دوستانه باشه، میتونم چانیولم دعوت کنم؟" مین یونگ لبخند زد اما هیچ اثری از اون لبخند دوستانه ی یکم قبل تو صورتش دیده نمیشد. انگار کاملا آماده ی انفجار بود. بکهیون کاملا از رفتارهاش گیج شده بود و از اونجایی که خودش میزبان نبود فقط نگاه منتظرش رو به هیون وو داد. اینکه قرار بود چانیول رو ببینه، قطعا مشتاقش بود اما نمیتونست با رفتار اشتباه هیون وو رو نسبت به خودشون مشکوک کنه. حداقل میدونست تو این روستا نباید به هیچکس تو گفتن رازها اعتماد کرد.

"پارک چانیول؟ همون کاپیتان جدید تیم فوتبال؟" مین یونگ در جواب سوال هیون وو فقط سر تکون داد و آروم پلک زد.

"آره همون پسر. به نظرت زیادی جذاب نیست؟ همه ی دخترا براش غش و ضعف میزن و حتی دیدم بعضی پسرام روش کراش زدن."

The SinnersWhere stories live. Discover now