12

176 26 1
                                    

فلش بک سه سال پیش:
_"نه جونگ‌کوک اونطور که فکر میکنی نیست، این به نفع هر دومونه!"
+"چه نفعی تهیونگ؟ اینکه با مادرم ازدواج کنی؟ اینکه پدر‌خوندم بشی؟
تو یه روانپزشک نیستی! یه دروغگوی عوضی ای که دیگه نمیخوام ببینمش!"
با اشکایی که بند نمیومد سریع از خونشون خارج شد و مادرش رو دید که دوباره با کینه نگاهش می‌کرد و مثل اینکه صداشون هم شنیده بود...عالی شد.
سوار ماشینش شد و به سمت پاتوق همیشگیش روند.
غافل از اینکه مادرش درست پشت‌سرش دنبالش می‌کرد.

Stepfather [KOOKV]Where stories live. Discover now