part 4

30 10 0
                                    




سلام چطورین دختر /پسرای من (اگه هستین)

من بیچاره شدم به علت های مختلف، از طرفی امتحانام بیچارم کردم، از طرفی ام واتپد منو جر داده🔞😑

این پارت نسبت به قبلی ها طولانی تره و من مجبور شدم سه بار تايپش کنم

____________________

"این لباسا مناسب این قرار نیست لویی برگرد و کت و شلوار بپوش"

ویلیام جلوی در ایستاده بود و برای پسرش که یک هودی قرمز و جین آبی پوشیده که روی هر دو زانوهاش پاره بود موهاش حسابی بهم ریخته بود و بوی سیگار میداد، خط و نشون می کشید.

"میدونی اخه من فکر کردم این یه قراره عاشقانه است نه یه قراره کاری "

" این قرار کاری نیست اما دلیل نمیشه لجبازی کنی و ابروی خانوادگی ما رو با این کارت ببری پسرای جنده ای که توی گی بار میبینی این جوری لباس میپوشن؟ نکنه زیر جینت پنتی هم پوشیدی لویی؟"

"دست از تحقیر کردن من بردار وگرنه.... "

" وگرنه چی؟ اگه میخوایی من روی خوش بهت نشون بدم، بهتره مثل ادم رفتار کنی، اگه دیر بجنبی دیر به قرارت میرسی و من اصلا دلم نمیخواد تو بد قول و وقت نشناس باشی "

" اوه عالی شد حالا میخوایی درس زندگی ام بهم یاد بدی؟"

" لویی برو زود سرو وضعت رو درست کن وگرنه مطمئن میشم نتونی درست نفس بکشی، نه تو و نه هیچ کدوم از دوستانت "

" تورو خدا بیا یک باره دیگه امتحان کنیم و من ازت بخوام جور دیگه ای رفتار کنیم ... من نمیخوام به این قرار برم، همون طور که نمیخواستم با النور ازدواج کنم، من میخوام برم اون بیرون و خودم انتخاب کنم، با یه نفر اشنا بشم، بشناسمش و باهاش قرار بزارم "

" این حرفا یعنی چی؟ "

" هیچی فقط خواستم واسه بار اخر تلاش کنم شانسم رو امتحان کنم و امیدوار باشم که تو منطقی عمل میکنی "

ویلیام لبخندی زد و جلوتر امد و لویی رو در اغوش گرفت، لویی ازین حرکت پدرش شوکه شد، یعنی ضعیف نالی هاش جواب داده؟

"پسرکم، لویی عزیزم، من همیشه در زندگیم تلاش کردم منطقی عمل کنم و تمام مدت به این فکر میکردم رفتار های احساسی تو تا چه اندازه میتونه به خودت و دیگران اسیب بزنه
در حال حاضر احساس میکنم کاملا تصمیم خوبی گرفتم، لویی تو یه دیک میخواستی، منم دارم بهت میدمش، پس دیگه دردت چیه ها!؟ "

گفت و بیش از پیش با این حرفش به تحقیر کردن لویی ادامه داد

پس یعنی نه مظلوم نمایی هاش و التماس های نمادینش جواب نداده پدرش هنوز هم عوضی شماره یکه

لویی پوفی کشید و گفت" پس یعنی میخوایی بگی فایده نداشته و من باید برم لباسامو عوض کنم؟ "

Compulsion [L.S]by Niloufar.Where stories live. Discover now