pt15 [جنگل وَهم]

132 28 57
                                    

هنوز صحبتشون با راهب بزرگ تموم نشده بود، فکر می‌کرد اگه اون فرمانده راهی برای خلاصی از امر و دستور پادشاه داشته باشه، حتما مکان آروم‌تری رو از خطراتی که همراه با اون شخص بی‌مصرف داشت انتخاب میکرد.

امگایی بدون رایحه‌، نگاه نافذ، نبوغ جنگی و استراتژی‌های حفاظتیش، زیبایی چهره‌اش و کلی از ویژگی‌های دیگه که اون رو در چشم آلفای راهب حسابی خواستنی کرده بود.

با خودش فکر میکرد که از گفتن جنسیتش به عنوان امگا شرم داره و همه‌جا خودش رو بتا خطاب میکنه؛ ولی نمیدونست که واقعیت همون چیزی بود که فرمانده خیلی واضح براش تعریف کرده بود.

متوجه نشد چه مدت گذشت که فرمانده بعداز پادشاه بیرون اومد و با ماساژی که به قفسه‌ی سینه‌اش میداد، پادشاه رو نگران خودش کرده بود.
از نزدیکی پادشاه به فرمانده اصلا خوشش نمیومد و نوازش‌هایی که روی سرش میکرد، اون رو بیشتر از قبل عصبی و حریص نشون میداد.

-تو لیاقت این امگا رو نداری!!

زیرلب زمزمه کرد و با دستی که روی شونه‌اش قرار گرفت قدمی از ترس به عقب برداشت.

-چیزی شده؟
-نه فقط راهب بزرگ گفت که مسیر و خطرات جنگل‌ وهم رو به اون دوتا توضیح بدی!
-جنگل وهم؟
-آره پیرسفید به مزرعه‌ی قارچ فِلورین‌ها رفته و میدونی که برای رفتن به اونجا، باید از اون جنگل رد بشند.

"کاش هیچ‌وقت پیداش نکنند."
-چیزی گفتی؟
-هیچی!! کمی بلند فکر کردم.

آلفای راهب، سری از تاسف برای فکرهای بدی که توی سرش داشت و زمزمه‌های پلیدش، تکون داد و خودش رو همراه با مقدار آذوقه‌ای که برای اون دو آماده کرده بود، به اون‌ها رسوند.

بعد از رفع کدورتی که تبدیل به نفرت شده بود، پادشاه همراه با فرمانده برای مسیر و مقصد بعدی آماده می‌شدند. فرمانده در کنار اسب ایستاده بود و داشت زین رو روی اسب محکم میکرد که دستی روی شونه‌اش نشست.

-کاری داشتین؟
-درباره‌ی مسیر میخوام اطلاعاتی بهت بدم.
-ممنونم، کاملاً گوش می‌کنم چی می‌گید؛ ولی همچنان اجازه بده کارم روهم انجام بدم.

راهب موافقت کرد و آروم توضیحاتش رو برای فرمانده بازگو کرد.

-شما برای رفتن به مزرعه لازمه که از مسیر جنگل وهم برید؛ ولی اونجا مکان خطرناکیه و فلورین‌ها از اون به عنوان استراتژی حفاظتی برای مقابله با دزدها استفاده میکنند.
-پس راهی هست که بدون دردسر بشه ازش عبور کرد.
-درسته! همونطور که فکر میکردم شما خیلی باهوشید، این استراتژی برای افرادیه که به مکان آشنایی ندارند. برای عبور از جنگل بدون هیچ مشکلی، شما نباید هیچ صدایی از خودتون ایجاد کنید. صداهایی مثل، خندیدن، صحبت‌کردن یا فریاد؛ جنگل رو بیدار و آدم‌ها رو اسیر بدترین خیال‌هایی میکنه که اون رو به سمت خودکشی می‌کشونه.
-صدای سم اسب‌ها چی؟

The King's TalismanNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ