part one

5.6K 515 64
                                    

با تکون خوردن های گاه و بی‌گاه سعی داشت دو آلفای چسبیده به خودش رو هوشیار کنه

با تغییر نکردن رایحه هاشون و حتی تغییر نکردن حالت چهره اشون. لبخندی به لب نشوند و دستشو سمت موهای جلوش برد.

_کوچولو های من نمیخوان آپا رو ول کنن؟

لیام به دلیل سبک بودن خوابش سریع چشم هاشو باز کرد و از روی جیمین کنار رفت.

_سلام.. صبح بخیر

_سلام به روی ماهت پسر جذابم.. تو برو اماده شو تا من لوهان رو بیدار کنم

_چشم

با بیرون رفتن لیام سمت پسر کوچیکترش چرخید و لباشو روی موهای لخت پر پشتش گذاشت

_خرس من نمیخواد بیدار شه؟

با نشنیدن صدایی از پسرش، دستشو زیر چونه اش برد و صورت غرق خوابشو بالا آورد و با لبخند زوم شد توی صورت جذاب ولی کیوت پسرش

_نمیخوای بیدار شی هوم؟ اوکی خودت خواستی

خودشو پایین کشید طوری که صورتش نزدیک صورت پسرش باشه.

لباشو غنچه کرد و گونه سفید پسرش رو بوسید.. کم کم بوسه هاش شدت یافت و کل صورت پسرش رو غرق بوسه کرد

_هووومممممم

_بیدار شو دیگه... مدرسه ات دیر میشه

با فاصله گرفتن پلک های آلفا کوچولوش لبخندش رو عمیق تر کرد
خم شد و سطحی بوسه ای روی، لب های سرخش گذاشت

_افرین پسر خوشگلم، لیام اماده شده، بهتره توهم بری و اماده شی

لوهان بدون حرف خم شد و گونه تپل و نرم اپاشو بوسید و از اتاق بیرون زد و سمت اتاق خودش راه افتاد.

جیمین نفس عمیقی کشید و از روی تخت پایین اومد و سمت کلوزت روم نسبتا کوچک اتاقش رفت

تیشرت مشکی با شلوار پارچه ای مشکی بیرون کشید و با لباس های تنش تعویض کرد

با صدای داد پسراش از پشت در فهمید که پسراش اماده شدن.

رو به روی میز توالت ایستاد و موهای فندقی نسبتا روشنش رو به عقب شونه زد و از آینه فاصله گرفت و سمت در رفت

_پسرا نمیتونم برای بعداز مدرسه بیام دنبالتون، شیفت بعدازظهرم پس بهتره تاکسی بگیرید و بیاید خونه

پسراش حرفی نزدن و فقط با تکون دادن سرشون حرف اپاشون رو قبول کردن.

..

روپوش پزشکی سفیدش رو از توی لاکر بیرون کشید و و روی تیشرت مشکی اش پوشید و بدون بستن دکمه هاش از اتاق استراحت بیرون زد و سمت بخش CCU قسمت بیماری های قلبی_عروقی راه افتاد و زیر لب با خودش اسم بیمار هایی که وضعیت وخیم تری نسبت به بقیه داشتن تکرار میکرد تا فراموش نکنه.

ᴅɪꜱᴛᴀɴᴄᴇ|completedМесто, где живут истории. Откройте их для себя