تولدت مبارک استی 🤩🥳
به مناسبت تولد شیش سالگی استی پارت جدید رو امروز میذارم.
.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.
خون توی رگ های مینهو به جوش اومده بود. زخم ها و کبودی های روی بدن پسرک کار رئیسش بود. اون مرد عوضی چطور به خودش جرئت میداد که همچین کاری با یه آدم دیگه بکنه. همچین رفتاری حتی با دشمن خونیت هم صحیح نیست.
گوشی جیسونگ رو روی میز گذاشت و روی صندلیش نشست و دستش رو بین موهاش برد و اون ها رو توی مشتش گرفت و گفت : '' این رفتار حقت نبوده، جیسونگ. هیچکس هیچوقت نمیتونه بفهمه که چقدر زجر کشیدی. ''
چند دقیقه ی بعد به سمت کمد لباس هاش قدم برداشت و بعد از پوشیدن جلیقه ی زد گلوله و یک دست لباس مناسب برای ماموریت، موبایل جدید و یک سیمکارت استفاده نشده که برای جیسونگ تهیه کرده بود رو به همراه چند دست از لباس های خودش و لباس زیر و یک حوله ی نو برداشت و به اتاق پسر کوچیکتر رفت.
اول در زد و بعد قفل در رو باز کرد و سرش رو داخل برد و پرسید : '' حوصلهات سر رفته؟ ''
جیسونگ روی تخت نشسته بود و زانوهاش رو بغل گرفته بود. به مینهو نگاه کرد و سرش رو تکون داد و جواب داد : '' اینجا تنهام. '' و کمی مکث کرد و ادامه داد : '' البته من همیشه تنها بودم. تنهایی بهتر از اینه که کسی بخواد اذیتم کنه. ''
پسر بزرگتر داخل رفت و در رو پشت سرش بست و وسایلی که دستش بود رو جلوی جیسونگ روی تخت گذاشت و گفت : '' برات حوله و لباس آوردم تا اگه دلت خواست دوش بگیری. '' و بعد به در حمام و سرویس بهداشتی اتاق اشاره کرد و ادامه داد : '' داخل طبقه ی بالای کمد داخل سرویس بهداشتی مسواک و خمیر دندون نو هست. هر چیزی کم و کسری داشتی بهم بگو. اینجا خونه ی تو ام هست. ''
جیسونگ سرش رو تکون داد و گفت : '' ممنونم، مینهو هیونگ. '' و پانسمان دستش رو جلوی پسر بزرگتر گرفت و پرسید : '' برای عوض کردن پانسمان زخم هام اومدی؟ ''
مینهو لبه تخت نشست و دست های جیسونگ رو گرفت و جواب داد : '' نه، جیسونگ. اومدم بهت بگم که دارم به یه ماموریت میرم و آخر شب میام. موقع شام، قفل در رو باز کن و به رئیس افرادم که کنار در اتاقت کشیک میده و مراقبته، بگو که برات غذا بیاره. اسمش نامدانگه. ''
YOU ARE READING
Save Me | نجاتم بده
Fanfictionپادشاه جهنم یا گدای بهشت؟ - : اسمم هان جیسونگه. مامور مخفی سازمان اطلاعات کره هستم. - : من از طرف سازمان مامور شدم به اینکه تو رو دستگیر کنم، لی مینهو. - : من دیگه نمیخوام به اون سازمان برگردم. تو الان میتونی هر بلایی که میخوای سرم بیاری چون من هویت...