~~~~~~~~~~
Part7:
ساعت ۱۱:۰۰ شب
از ماشین که پیاده شدیم، مینگیو خیلی جدی روبهروم ایستاد و پرسید:
"استایلم چطوره؟"نگاهی به تیپش انداختم: یه کت تک خاکستری خوشدوخت با یقه باریک، یه تاپ توری مشکی زیرش که عضلات سینهشو نشون میداد، شلوار تیره جذب، و یه جفت کتونی مشکی براق. یه ساعت نقرهای هم دور مچش داشت که حسابی به چشم میاومد. درکل شیک و جذاب بود.گفتم: "عالیه."
موهای مشکیش رو کنار زد و با اعتمادبهنفس گفت:"میدونم. فقط خواستم مطمئن شم. مال تو هم بد نیست"
"نظر نخواستم"
به راهم ادامه میدادم که یهو با حرفش سر جام میخکوب شدم."جداً باید یکم بیشتر به استایلت برسی. یه جلیقه مشکی ،پیراهن سفید وشلوار مشکی اون پشت تو صندوق دارم. دوست داشتی، برای امشب قرضت میدم."
آروم به سمتش چرخیدم.
"گفتی جلیقه وشلوار؟"••••••••
°سالن جشن°با ورودمون به سالن، آهنگ Toca Toca از Fly Project داشت پخش میشد. من و مینگیو پا به پای هم راه میرفتیم. چون قدش از من بلندتر بود، سعی کردم یکم فاصلهمونو بیشتر کنم. سریع متوجه شد و پرسید:
"چیه؟"
به شوخی به شونهش زدم.
"خیلی قدبلندی، ایش!"لبخند زد و موهاشو با غرور کنار زد.
"هه، 187! تازه میخواستم بلندتر شم، ولی رشدم متوقف شد.""میخواستی تا درخت سکوئیا قد بکشی؟"
"حالا بیخیال قدم! بیا برقصیم."
جمعیتو کنار زد و وسط پیست رقص، به ضایعترین شکل ممکن، شروع به قر دادن باسنش کرد و توجه همه رو به خودش جلب کرد.
ابرویی بالا انداختم. زیر لب گفتم:"وات د فاک؟"
سریع از اونجا دور شدم و یه میز آخری که زیاد تو دید نبود پیدا کردم. روش نشستم. مدتی گذشت که حس پشیمونی سراغم اومد. معمولاً من، چان و مینگیو سهتایی میاومدیم اینجور جشنا. مینگیو همیشه یهو میرفت تو فاز خودش و من و چان یه گوشه میایستادیم، گپ میزدیم و سرگرم میشدیم. ولی حالا که چان نبود،
حسابی حوصلهم داشت سر میرفت.داشتم برای خودم نوشیدنی میریختم
که یهو سایهای بالا سرم حس کردم. سرمو بالا آوردم و صدایی آروم و دلنشین پرسید:
"جای کسیه؟"

YOU ARE READING
My little devil
Fantasyدنیایی که توش زندگی میکنیم، واقعاً مکان عجیبیه. شاید هیچوقت نتونیم یه سری چیزها رو ببینیم اما به این معنی نیست که وجود ندارن. هنوز کلی چیز هست که دربارهشون نمیدونیم. شایدم هیچوقت ندونیم. اما تهش فقط یه سوال باقی میمونه: اهریمن واقعی کیه؟... ___...