نگار خوش رنگ و لعابم
کاش آن گونه که من تو را می بینم خودت را می دیدی؛ آن وقت شاید امروز سیاهی غم چشمانت را پر نمی کرد.
تو همان گلی هستی که با زیبایی فریبنده ات همه را مجذوب خودت می کنی.
شک دارم که تو ساحره نباشی... انقدر مجنون تو بودن کار جادو نیست؟
باطنت هم زیباست. چشمانت پنجره ای به آن است و من حتی با این فاصله هم می توانم پاکی درونت را ببینم و این پاکی با گزافه گویی های مگس های ذلیل کدر نمی شود.
بدان که حتی اگر کل دنیا تو را نپسندد، همیشه در قلب من جای مشخصی داری.
YOU ARE READING
تو | 𝓨𝓸𝓾
Short Story𝓢𝓱𝓸𝓻𝓽 𝓼𝓽𝓸𝓻𝔂 شک دارم که تو ساحره نباشی... انقدر مجنون تو بودن کار جادو نیست؟