𝕻𝖆𝖗𝖙21

194 23 29
                                    

جیمین تو باشگاه مشغول آموزش به کارآموز  های جدید بود"موقع حمله نباید بی گدار به آب بزنی، باید به خودت هم حواست باشه، یکی از دست هات رو به عنوان محاف-" حرف جیمین با شنیدن صدایی از پشت سرش  قطع شد"هی جوجه، حقیقتا انتظار نداشتم مربی بوکس باشی" وقتی که جیمین چرخید انتظار دیدن یونگی و جیهوپ رو نداشت.
ناخداگاه با تصور اینکه الان یک قاتل و یک شکنجه گر رو به روش وایستادن قدمی به عقب برداشت و آب دهنش رو قورت داد و این از چشم یونگی و جیهوپ دور نموند"ش.. شما"
جیهوپ پوزخندی زد و قدمی به سمت جیمین برداشت در حالی که یونگی دستاشو توی جیبش فرو برده بود و با کج خندی داشت اون دوتا رو تماشا می‌کرد "بزار خودمو معرفی کنم برای بار دوم، سلام جانگ هوسوک هستم کار آموز جدیدت و ایشون هم دوستم مین یونگی، اونم کار آموز جدیدته"
جیمین گیج رفتن سرش رو حس کرد، چشم هاشو محکم روی هم فشرد و به امید اینکه الان درحال توهم زدن باشه چشم هاشو باز کرد، اما وقتی جیهوپ رو توی یک قدمی دید جیغی زد و به عقب رفت، بقیه کسایی که تو باشگاه بودن با صدای جیغ مربیشون به سمتشون قدم برداشتن و پشت سر جیمین وایستادن"جیمین چیزی شده؟ برای چی جیغ زدی؟"
جیمین در جواب هارو سرش رو تکون داد"چیزی نیست هارو" هارو یکی از بوکسور های اون باشگاه بود که مدال های زیادی داشت و همینطور خیلی معروف بود.
یونگی شروع کرد به قدم برداشتن به سمتشون، جیهوپ رو کنار زد و خودش سر جای جیهوپ وایستاد" جناب پارک خوشحال میشم به کار آموز هات بگی باشگاه رو خالی کنن، چون ما امروز باشگاه رو  خصوصی گرفتیم برای آموزش و دلمون نمیخواد کسی اینجا باشه" با پایان حرفش برای جیمین ابرویی بالا انداخت و لبخندی زد که جیمین حاضر بود قسم بخوره ترسناک تر از اون لبخند رو جایی ندیده بود.
اولش میخواست با حرفشون مخالفت کنه اما بعدش برگشت سمت بقیه که پشت سرش بودن" بچه ها باشگاه رو خالی کنید، فردا بیاین اینجا برای تمرین، الان همتون میتونید برید توی باشگاه  طبقه بالا تمرین کنید"

بقیه خواستن اعتراض کنن ولی وقتی با چهره ی جدی یونگی و لبخند ترسناکش رو به رو شدن سکوت کردن و به سمت خروجی باشگاه قدم برداشتن.
جیهوپ کنار یونگی وایستاد و دستش رو روی شونه جیمین قرار داد"جناب پارک فک نکنم فردا هم بتونید با کارآموز هاتون تمرین کنید، چون ما شمارو به عنوان مربی خصوصیمون از رئیس باشگاه خریدیم، پس شما نباید به غیر از ما به کس دیگه ای آموزش بدید"

جیمین با درک اینکه رئیس باشگاه جونگکوکه و این  موضوع که جونگکوک قبول کرده جیمین به عنوان  مربی خصوصی اون ها باشه خونش به جوش اومد و اخماشو در هم کشید" اون جونگکوک لعنتی.. چجور راضیش کردید تا این اجازه رو بده؟؟ تهدیدش کردید؟ چه بلایی سرش آوردید؟ "یونگی خواست حرفی بزنه که جیمین این اجازه رو نداد"در ضمن من قبول نمیکنم مربی شما باشم، من بیشتر روزمو تو باشگاه میگذرونم و با کارآموز هام تمرین میکنم، یعنی چی که هروقت میخواین من باید بهتون آموزش بدم و تموم روز بیکار بشینم؟ ن-"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 12 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_Where stories live. Discover now