چرا زودتر بهش فکر نکرده بود؟

649 98 30
                                    

تهیونگ با تعجب به کنت نگاه کرد..:« جانگ کوک اینجا چیکار. میکرد؟ »

انتی با دیدن کنت صورت پر از اشکش قرمز شد و لبخندی زد (  لعنتی من خیلی خوش شانسم، کنت می‌تونه بهم کمک کنه)

البته که کنت جانگ کوک فرد بخشنده ای بود.

اون ، حتی چند تا گونی گندم ، به دزد گندماش داد در صورتی که وقتی چیزی از کنت دزدیده شده بود باید دستاش از مچ قطع میشد.



ته یونگ متعجب رد نگاه کوک رو دنبال کرد و با دیدن انتی که اونم به کنت با گونه های سرخ شده زشتش نگاه میکرد با حرص لبشو گاز گرفت و دستاش مشت شد:( این دختر...اون دختریه که داری ازم  قایم می‌کنی؟)

جانگ کوک با اخم نگاه سردش رو از اون خدمتکار گرفت و به تهیونگ نگاه کرد و با دیدن دستش که قرمز شده بود اخمش شدید تر شد:«تهیونگ...دستت سالمه؟»

تهیونگ متعجب دستشو بالا آورد و نگاهی به دستش کرد و با دیدن کبودی روی دستش شکه شد...چرا دردش رو حس نکرده بود.

جانگ کوک نگران با سکوت تهیونگ رو به نامجون کرد و دستور داد:« نامجون یک دکترخبر کن تا تهیونگ رو درمان کنه»

تهیونگ نزدیک کنت شد و انگشت اشاره سمت اون خدمتکار گرفت:«من خوبم...یه دکتر صدا کن تا صورت اون دختر ی که برات عزیزه رو درمان کنه.»

نفس عمیقی کشید و غرید:« اون معشوقته کنت درسته؟»

جانگ کوک چشماش درشت شد و با بهت به تهیونگ نگاه کرد ..معشوقه؟!‌..همسرش از چی داشت صحبت میکرد؟

ولی تهیونگ از ساکت بودن جانگ کوک طور دیگه ای برداشت کرد و پوزخندی سردی زد :«من فقط دارم یه خدمتکارو تربیت میکنم ، فکر نمیکنم که زیاده روی کرده باشم ، ولی امرزو همینجا تمومش میکنم.

سرشو نزدیک جانگ کوک برد و با چشمای قرمز شده از عصبانیتش بهش نگاه کرد :« میدونی چرا؟ چون اون کسیه که می‌تونه به جای من تختت رو گرم کنه»

و بعد بدون اینکه منتظر جواب کنت بمونه برگشت و تنه ای به هوسوک زد و با قم های تند از اونجا دور شد.

هوسوک متعجب از تنه ای که خورده کنار رفت و  نامجون که پرهاش ریخته بود داد زد:« ارباب پس دکتر چی؟»

تهیونگ بدون اینکه برگرده و عقب رو نگاه کنه با عصبانیت داد زد :« کافیه من فقط یک خدمتکار رو زدم...بگو صورت همون دختره رو درمان کنه»

تا کمی بعد از رفتنه تهیونگ تمام کسایی که اونجا بودن در شوک و بهت به سر میبردن...چی باعث شده بود که امگای زیبای کنت جانگ کوک همچین فکری بکنه

اون سکوت با صدای جانگ کوک شکسته شد و باعث شد آنتی بخواد فیلم خودشو بازی کنه :« تو...تو چیکار کردی؟ توضیح بده»

(Marriage of Convenience)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang