از بی احترامی متنفره

194 27 2
                                    

اول از همه به کاور توجه کنید مربوط به این پارته
امیدوارم لذت ببرید🕰✨️
لطفا ستاره رو رنگی کنین

_____________________

بعد ازینکه به سمت خارج از جنگل حرکت کردن جنی تازه یک موتور سیکلت مشکی عین مال خودش دید
متعجب و خوشحال برگشت سمت پسر الفا:میبینم که تو خیلی از موارد باهم تفاهم داریم
کوک نگاه خالی از احساسی به دختر ذوق زده روبروش انداخت و تک خندی زد
_درسته،الهه ماه مارو کاملآ برای هم ساخته
دختر امگا که با جواب الفاش خیلی خوشحال شد گرگ درونش افتخار امیز خر خری ‌کرد
هردو سوار بر موتوراشون به سمت جایی که جنی راهنمایی میکرد رفتن
البته که دختر امگا حواسش از ساعت پرت شد و این یعنی یک بگایی جدید؟

از ماشینش که پیاده شد نگاهش به بقیه افتاد
برادرش و شوگا پشت سرش از ماشین پیاده شدند و به همین ترتیب همه بادیگاردا
شوگا:خیلخب میدونم این یک عهدنامه بدون خون و خونریزیه ولی باید محض احتیاط میاوردمشون
درحالی که به چشمای یخی تهیونگ نگاه میکرد این حرفو زد
نامجون گلوشو صاف کرد و حرف شوگا رو تایید کرد
تهیونگ بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه تنها سری تکون داد و به سمت عمارت حرکت کردن
همین حین بادیگارداش اطراف عمارت پخش شدن و دو نفر هم با خودشون همراه شدن
وقتی وارد عمارت شدند خدمتکاری راه رو بهشون نشون داد
لونا روی مبل سلطنتی سفید رنگ با نمای چوب درخت گردو نشسته بود که با ورود لیدر پک سیلور از جاش بلند شد
سرشو به معنی احترام کمی برای الفای قدرتمند روبروش خم کرد
تهیونگ هم سری برای زن میانسال روبروش تکون داد و به سمت مبل حرکت کرد تا روش جا بگیره
نامجون و شوگا هرکدوم روی یک صندلی درست کنار تهیونگ نشستن با این تفاوت که نامجون سمت راست و شوگا سمت چپ
لونا درحالی که لبخند فیکی به پسرای روبروش میزد شروع به صحبت کرد:درست همونطور که همیشه میگن سر تایم اومدین الفا کیم
تهیونگ نگاه سرد و خالی از احساسشو به چشمای سبز زن دوخت
_درسته،قول چیزیکه تحت هیچ شرایطی نباید شکسته شه
و پوزخندی زد
مثل اینکه حین جواب دادن میخواست برای حضور نداشتن دختر زن طعنه ای بزنه
لونا که دقیقا متوجه منظور الفای روبروش شد به پیش خدمتی که داشت قهوه رو برای مهمونا سرو میکرد گفت که جنی رو صدا بزنن
نامجون از نبود دختر و بی احترامی که بهشون کرد کاملا اگاه بود برای همین بسیار ناراحت و آذرده خاطر شد
بعد چند دقیقه که لونا با استرس به ساعت نگاه میکرد(7:15) خدمتکار با استرس مشهود به سمتش حرکت کرد و کمی خم شد و چیزی در گوش لونا گفت
خانم کیم که واضحا رنگش پرید سعی کرد خودشو نبازه
نفس عمیقی گرفت و صداشو صاف کرد:بخاطر بی احترامی دخترم به شما بسیار متاسفم الفا کیم،بهتون قول میدم جنی تا چند دقیقه دیگه
قبل ازینکه بتونه حرفشو کامل کنه در عمارت باز شد و رایحه خشمگین مرکبات داخل سالن پیچید
جونگ کوک که کاملا از این موضوع گرفتن جفتش عصبی بود(خودش نه ولی گرگ درونش از روی طلب کردن چیزی که مال خودشه غرش های بلندی میکرد )به سمت زن میانسال روبروش رفت
همین حین رایحه توت وحشی که بصورت خیلی واضحی استرسی بود پشت الفای خون خالص ایستاده بود
شوگا درحالی که نمیدونست دقیقا چخبره با یک نیشخند کنار لبش به پسر عصبی روبروش نگاه میکرد
کمتر از ۱۰متر ازشون فاصله داشت و خیلی ناراحت بود
لونا از جاش پاشد به سمت پسر رفت:دقیقا کی به تو اجازه ورود داد؟
هیچ ایده ای نداشت که الفای خون خالص روبروش کیه چون اصلا نمیشناختش و این درحالیه که تمام الفای خون خالص کره رو بخاطر کم بودنشون میشناسه
جنی از پشت پسر الفا اومد بیرون و نذاشت حرفی بزنه
"من مامان،بامن اومده،با جونگکوک اشنا شو اون جفت منه"
لونا که ببشتر از این نمیتونست استرس رو تحمل کنه اخمی کرد
گوشه ای از سالن نامجون از خشم نفس عمیق میکشید
شوگا سرگرم شده به صحنه مقابلش نگاه میکرد و تهیونگ؟مثل همیشه بدون هیچ احساسی و با نگاه خالی به پسر روبروش خیر شد
لونا درحالی که سعی میکرد صداش نلرزه بخاطر وجود فرومون های زیاد شده توی اتاق نشیمن با تحکم جواب دخترشو داد:جنی کیم،من با تو صحبت کردم و تو همین الانشم زیادی بی احترامی کردی و کاملا فرمان منو نادیده گرفتی
مچ ظریف دخترشو گرفت و از پسر الفا دورش کرد
جنی که دوباره چشماش خیس از اشک شده بود صداشو جیغ مانند بلند کرد:نمیخوام ولم کن مامان من جفتمو پیدا کردم نمیخوام با اون روانی جفت شم
با شنیدن حرف دختر امگا شوگا با تعجب و پوزخندی خیره به دختر شد
تهیونگ که احساس خشم کم کم داشت وارد بدنش میشد و دور مردمک چشماش ابی تیره میشد به پسر الفا خیره شد
جئون که از بین اون سه نفر نمیدونست کدوم یکی قراره امگاشو بگیره به سمت هر سه قدم برداشت
نامجون ابرویی بالا انداخت
یکی از بادیگاردا میخواست به سمت پسر الفا بره که دست تهیونگ بالا اومد و بهش اجازه پیشروی نداد
بادیگارد میخ شده از جاش تکون نخورد
نامجون با تعجب و عصبی غرید:چیکار میکنی تهیونگ باید جلوی این پسرو بگیری این دختر مال توعه
کوک که تقریبا بهشون نزدیک شده بود با شنیدن حرفاش نگاهش به پسر جذاب روبروش دوخت
(یا جد زیبایی،پسر این دقیقا تایپ خودمه چقدر جذابه...
البته به پای خودم نمیرسه ولی لعنتی خیلی خوب چیزیه
چشمای فاکیه خاکستریشو ببین)
یهو به خودش اومد گرگ درونش غرش تهدید امیزی کرد و سعی کرد به پسر حالی کنه که این پسر میخواد جفتشو ازش بگیره
گرگ درونش که دید کوک هیچ کاری نمیکنه با تموم انرژیش و خشمش به سطح اومد
کوک که نفهمید چیشد مشتش بالا اومد و به استخون گونه پسر جذاب روبروش با تموم خشم مشتی زد
همزمان با مشت خوردنش لبخند عجیبی روی لب تهیونگ به وجود اومد و شوگا با دیدن حمله کردن گرگ الفا به سمت پسر رفت و جلوشو گرفت و متقابلا غرشی کرد
لونا که نمیدونست دقیقا باید چیکار کنه با استرس به صحنه روبروش زل زده بود و از یک طرف دختر امگا از شدت رایحه قوی پخش شده سرگیجه گرفته بود و میلرزید
شوگا که خواست جواب مشت پسر رومخ روبروشو بده
که بالاخره صدای تهیونگ بلند شد
_بسه شوگا
نگاه عجیب و ترسناکشو به پسر روبروش دوخت
هیچکس نمیدونست در حال حاضر چی تو ذهن پسر میگذره و نفس لونا جبث شده به تهیونگ خیره شده بود
تهیونگ برگشت سمت بادیگارد و با لحن خونسردش بهش دستور داد:سوجون الان میری و اون دختر امگا رو مارک میکنی
با این حرفش نامجون ابروهاش پرید بالا
شوگا لبشو گاز گرفت که نخنده چون از اولشم هیچ دلش نمیخواست دختر روبروش که خیلی لوس و رومخه لوناش باشه
لونا با ترس و لرز صداش بلند شد:ولی الفا کیم قرار بود شما
تهیونگ صدای لونا رو قطع کرد و با صدای بلندش با تحکم و سردی نذاشت حرفشو ادامه بده
_اره درسته،قرار بود دختر شما با من میت شه ولی این در صورتی بود که به من انقدر بی احترامی نشده باشه
سوجون که داشت به سمت دختر میرفت امگا خودشو از ترس جمع کرده بود ومیلرزید
کوک سعی داشت خودشو از دستای شوگا جدا کنه و سمت سوجون حمله کنه که نامجونم به شوگا ملحق شد و اجازه پیشروی بهش نداد
کوک با تموم خشم میخواست به سمت امگاش بره
سوجون به دختر امگا رسید و گردن دختر رو جلوی خودش نگه داشت و دندونای نیشش بیرون زد
لونا که نمیدونست باید چیکار کنه فقط اشک میریخت و به دخترش نگاه میکرد
با فرو رفتن دندونای نیش الفا تو گردن امگا درد غیر قابل توصیفی توی تن کوک و جنی پیجید
نفس کوک قطع شده بود و با درد به صحنه مقابلش خیره شد
الفای درونش با خشم و ناراحتی زوزه میکشید
تهیونگ که موقعیت رو مناسب دید با دوقدم بلند خودشو به کوک رسوند
قبل ازینکه کسی بفهمه چخبره با صدای الفاییش تموم افرادو تحت فرمان خودش قرار داد
گرگای روبروش زوزه ای کشیدن و همگی سرشونو برای الفای قدرتمند روبروشون خم کردن
الان شوگا و نامجونم تحت سلطه بودن و جئونو ول کرده بودن
همگی با گردنی خم و خیره به زمین متتظر دستور الفا بودن
گرگ کوک هنوز داشت درد میکشید و از خشم میخواست از این وضعیت خجالت اور خلاص شه ولی بدنش باهاش یاری نمیکرد
تهیونگ با همون لبخند عجیبش با صدای که از همیشه بم تر بود به جونگ کوک دستور داد
_گردنتو در اختیار من قرار بده
با این حرفش نامجون و شوگا با تعجب به تهیونگ خیره شدن
چشمای نقره ای رنگش با رگه های قرمز تزئین شده بود
الفای خون خالص(کوک)که نمیخواست دستورشو اطاعت کنه کارشو انجام نداد
ولی با بیشتر شدن رایحه مطیع کننده الفا به ناچار سرشو بلند کرد و گردنشو در اختیار الفای روبروش قرار داد
با تموم وجود از پسر جذاب روبروش متنفر بود و از اتفاقی که قرار بود بیوفته عصبی
قبل ازینکه کسی متوجه بشه چه اتفاقی افتاده دندونای نیش تهیونگ بیرون زد و زهرش توی بدن کوک پخش شد و گرگ الفای کوک از شدت درد زوزه دردناک بلندی کشید و جنی حس کرد دیگه نمیتونه نفس بکشه و بیهوش شد

اتفاق عجیب افتاد
قرار بود امشب لونای پک رو با خودشون ببرن و حالا این اتفاق افتاده بود
تموم افراد داخل اتاق نشیمن از ترس انیگمای روبروشون که دور لبش خونی و چشماش بیشتر رگه های سرخ داشت و لبخند میزد هیچ واکنشی نمیتونستند نشون بدن....
______________



دیدین چیشد؟
تهیونگ الکی الکی کوک. مارک کرد😔
دارم سعی میکنم پارتارو طولانی تر تایپ کنم
پارتای بعدی میتونن طولانی تر باشن
1590کلمه 🫃
ستاره رو رنگی کنین لطفا🫂

Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOKVNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ