عمارت کیم؟

151 23 2
                                    

سلام زیبا،امیدوارم روز خوبی برات بوده باشه
قبل هرچیزی به کاور توجه کن
ستاره رو رنگی کن تا یک حمایت کوچیک برای من باشه✨️
امیدوارم دوستش داشته باشین
____________________
.
.
.
.
.

Jungkook pov:
از شدت عصبانیت و غرور خرد شدم نفس نفس میزدم و گرگ درونم با پنجهاش مدام دیواره های بدنمو برای این اتفاق چنگ مینداخت
همه چی خیلی یهویی اتفاق افتاد و من اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم
حالا که نگاه میکنم میبینم یکی ازونارو میشناسم
جین هیونگ به تازگی جفتشو پیدا کرده و این شخص قد بلند عضله ای بشدت شبیهه عکسیه که بهم نشون داد
درسته دلم میخواست جفتم یک پسر باشه ولی اصلا دلم نمیخواست یک الفای قوی فاکی که از قضا میتونه منو کنترل کنه الان یهویی مارکم کنه
گرگ درونم بخاطر از دست دادن جفتش خر خر غمگین میکرد
تموم نفرت و خشممو ریختم تو چشام و به الفا کیمی که صداش میزدن خیره شدم
مشغول صحبت کردن با لونا بود که نگاه خیره منو دید و با چشمای سرد ترسناکش زل زد بهم و بعد لباش به طرز رو مخی پوزخند زد
صدای بم محکمش بین صدای گریه لونا بلند ترین چیزی بود که میشد شنید
_لونا،شما دخترتونو به پک من ارائه دادین و من الان با چشم پوشی از تمام بی احترامی هایی که در حقم شد همچنان عهد نامه رو امضا میکنم و میخوام بدونین که دخترتون و اعضای پکون از الان به بعد تحت حمایت پک سیلوره و تا جاییکه بتونم قرار نیست شما نگران چیزی باشید
تحکم،غرور و سرمای زیاد از صداش تنها چیزایی بودن که توجهتو جلب میکردن
لونا همچنان گریه میکرد ولی سعی داشت خودشو کنترل کنه
برگشتم سمت پسر گربه شکلی که نذاشت به کیم حمله کنم
با سرگرمی بدون اینکه ذره احساس تو صورتش مشخص باشه داشت گریه های لونارو نگاه میکرد
ازونور اون پسری که شبیه جفت جین هیونگ بود کمی دورتر داشت با تلفن صحبت میکرد
خب مثل اینکه الفا کیم بدشانسی اورده
مردم چجوری میخوان الفایی که قرار نیست لونا داشته باشه رو قبول میکنن؟
با دیدن وضعیتش نیشخندی زدم
مارک روی گردنم بشدت میسوخت و میدونستم بعد اینکه منم گردنشو مارک کنم پیوند کامل میشه و شکل نهایی مارک روی گردنمون ظاهر میشه
هیچ دلم نمیخواست اونو مارک کنم ولی یک حس انتقام عجیبی تو وجودم میلولید که این کارو انجام بدم
البته که نمیدونستم قراره اجازشو داشته باشم یا نه
کی اهمیت میده؟من کار خودمو میکنم
.
.
‌.
.
.
.
.
حالا که جو اون عمارت کمی اروم شده بود
یکی از بادیگارد های کیم وارد اتاق نشیمن شد و عهدنامه رو به سمت الفاش برد
چیز کلی که راجب اون عهدنامه وحود داشت این بود،کیم جنی برای الفا کیم و پکش(به عنوان لونا) و در عوض تامین امنیت،پول،و سلامتی افراد پک کوچیک لونای بزرگ
در حقیقت همین اتفاق هم قرار بود بیوفته بااین تفاوت که دیگه دختر لونا کیم به عنوان لونای پک سیلور معرفی نمیشد و الان اون الفای خون خالصی که کسی نمیدونست دقیقا چه کسیه جایگزین شده بود
با اشاره دست تهیونگ شوگا به سمت دهنش خم شد و گوششو نزدیک تهیونگ برد
_هرچی راحب این پسره هستو پیدا میکنی و برام میاری شوگا،هرچیزی!
شوگا در حالی که دوباره صاف میشد گردنشو کمی خم کرد
_حتما الفا
نامجون درحالی که سرش تو گوشیش بود با اخم تمرکز کرده بود
طرف دیگه اتاق پسر الفای خون خالص با چشمایی که هیچی ازش معلوم نمیشد مشغول گوشیش بود
اسم جیمینو لمس کرد و منتظر موند تا جواب بده
_الو؟
_سلام جیمین،خواستم بهت خبر بدم احتمالا امشب نیام نگرانم نشو
با شنیدن لحنم فهمید یک چیزی درست نیست و قطعا اتفاقی افتاده
با استرسی که کاملا از صداش معلوم بود جوابمو داد:کوک؟چرا؟چیشده؟مشکل کجاست میخوای به هوسوک بگم بیاد پیشت؟
لبخندی رو لبای پسر الفا نشست
اون جیمین و هوسوکو داشت
اون گرگشو داشت
درسته جفتشو از دست داده بود
درسته در بدترین و مسخره ترین حالت ممکن مارکش کرده بودن
ولی اون جونگکوک بود
فقط خودش میدونست که چجوری قراره انتقام بگیره
_نه جیمین،نگران نباش
اومدم خونه برات همه چیو توضیح میدم،اتفاق بدی نیوفتاده
جیمین که سعی میکرد به لحن مطمئن کوک اعتماد کنه قبول کرد و تلفن قطع شد
صدای لونا بلند شد
درحالی که باز هم تحکم صداش برگشته بود
با لحن محکم شروع به حرف زدن کرد:الفا کیم،بابت اتفاقات امشب متاسفم و از شما هم ناراحت،ولی چون عهد عهده و باید شکسته نشه من عهدنامه رو امضا کردم
بعد از اتمام حرفش شوگا پوزخند صدا داری زد و از ذهنش گذشت(اره،تو اصلا ادم خودخواهی نیسی و برای پول امنیت خودت دختر بیچارتو فدا نکردی)
تهیونگ که همچنان خیره به لونا بود فقط سری تکون داد
از جاش که بلند شد نامجون و شوگا هم پشت سرش از جاشون بلند شدن
تهیونگ برگشت سمت پسر الفا که خیلی خونسرد و بدون توجه بهش همچنان روی مبل سلطنتی نشسته بود
_بلند شو امشب با من میای
کوک که منتظر لحن دستوری کیم بود سرشو بلند کرد و با چشمایی که کاملای رگه های سرخ توشون معلوم بود زل زد تو چشماش
پوزخندی زد و از جاش بلند شد
تهیونگ برگشت سمت بادیگاردش
_سوجون تو اینجا بمون پیش جفت جدیدت
از قصد روی کلمه جفت تاکید داشت
خودشم نمیدونست چرا ولی اون چشمای گرد عصبی محبورش کرده بودن که حتی خودشم ندونه چیکار میکنه
دلش میخواست چشمای مشکی و سرخ پسر رو بروشو ذره ذره کشف کنه و با قدرتش کاملا کنترلش کنه
الفای کوچیکتر از جاش بلند شد و قولنج گردنشو شکست
یقه پیراهنشو درست کرد و به سمت کیم رفت
_درسته،امشب میام ولی بعدش تو منو ول میکنی
ازینکه با قدرتت منو مطیع خودت کردی خوشحالی؟ولی میدونی چیه؟هم خودم هم گرگم ازت متنفریم،تو هیچ وقت نمیتونی به اینکه منو داشته باشی برسی
تهیونگ دوباره چشماش اروم شده و برق نقره ای رنگی زد
بدون هیچ کلمه ای فقط سر تا پای الفای کوچیکترو از نگاه گذروند و به سمت خروجی رفت
کوک که از بی‌توجهی کیم عصبی شده بود نفسشو با عصبانیت بیرون داد و چشاشو چرخوند
باید خودشو اروم میکرد
باید فکر میکرد تا درست انتقامش از این مرتیکه بگیره
درسته ارامش
نفس عمیق
تا داشت اثر میکرد و ارامشش برمیگشت یکی بازوشو گرفت و با خودش کشید
چشاشو باز کرد که باز اون پسر چشم گریه ای رو دید
بازوشو از دستش جدا کرد و با صدای خالی از حس و بلند گفت:ولم کن،خودم میام
و بعد جلوتر راه افتاد
شوگا شونه ای بالا انداخت و منتظر نامجون شد که بیاد کنارش تا باهم برن
بعد از خارج شدن از عمارت تهیونگ سوئیچ ماشینشو سمت شوگا پرت کرد
_تو اینو برام بیار،منو پسر جدیدم لیموزین میریم
کوک با شنیدن لقب پسر جدیدم گوشاش از خشم سرخ شد و چشماشو بست و سعی کرد نفس عمیق بکشه تا اروم بمونه
شوگا با شنیدن حرف تهیونگ تکخندی زد و سرشو تکون داد و همین حین باشه ای گفت
تهیونگ منتظر کوک موند
جونگکوک سیگاری از جیب کتش دراورد و فندک زیپو مشکی رنگشو از جیب شلوارش برداشت
درحالی که سیگارشو روشن میکرد پک عمیقی زد و دودشو حین بیرون دادن به حرف اومد
_موتورم؟
تهیونگ نگاهش به موتور سنگینی که گوشه ای پارک شده بود نگاه کرد
_یکیو میفرستم برات بیارش،سوییچشو بده سوکانگ
کوک که هیچ ایده ای نداشت شخصی که پسر اسمشو گفته کیه سوییچ موتورشو تو دستش گرفت و دور انگشتش چرخوند
با دستش خاکتسر سیگارو تکوند
یک الفای هم قد خودش و تقریبا هم هیکل خودش روبروش قرار گرفت تا سوییچو ازش بگیره
سوییچ موتورو بهش داد و به سمت لیموزینی که روبروی تهیونگ ایستاده بود حرکت کرد
بادیگارد دیگه ای درو برای تهیونگ باز کرد و پشت سرش کوک وارد ماشین شد
سیگار دیگه ای روشن کرد
سعی داشت بااین کارش هم خودشو اروم کنه هم درد گردنشو نادیده بگیره
گرگش برای از دست دادن جفتش و مارک شدنش توسط اون الفای قوی درد داشت و جسمش درد میکشید
چشماشو بسته بود که کیم حرفی نزنه
البته که جونگکوک نمیدونست تهیونگ در حالت عادیم زیاد حرف نمیزنه
شاید هم با اتفاق امشب اینو فهمیده بود
فضای خنک ماشین با دود سیگار محو شده بود
تهیونگ نفس عمیقی کشید و نگاهشو به پسر کنارش داد
خب
زیبا بود
اون چشمای مشکی زیبا بود
لبای باریکش زیبا بود
مژه هاش
ابروهای خوشفرمش
زخم روی گونش
خال روی لبش
همه چیزش با جزئیات برای تهیونگ زیبا بود و اون میخواست که پسر مال خودش باشه
میخواست ادبش کنه
مطیعش کنه
تهیونگ ۳سال قبل وقتی داشت کتاب تاریخ انیگمای سیاهو میخوند با توجه به چیزا گفته شده تو کتاب متوجه شد گرگش حتی توی این مورد هم شانس نداره و تنهاس
اره
مثل همیشه
تنها بود
گرگای بی جفت همیشه از حالت معمولی خشمگین تر بودند،احساس کاملی میکردن و در عین حال یک حفره بزرگ توی قلبشون خالی بود،دوره راتشون کوتاه بود و کنترل شده
گرگش هیچ جفتی نداشت
بااینکه کامل نبود ولی الهه ماه تصمیم گرفته بود که تهیونگ جفتی نداشته باشه
از بچگی همیشه همین بود
تنها
با یاد اوری خاطراتش پوزخندی زد و سعی کرد دیگه فکر نکنه
تلفن تهیونگ شروع به زنگ خوردن کرد
از جیب کتش گوشیشو در اورد و اسم شوگاهیونگ روش خودنمایی کرد
در حای که تلفنو سمت گوشش میبرد کروات نازک مشکی رنگشو کمی شل کرد
_بگو شوگا
از اونور خط خش خشی شنید و بعد صدای شوگا پخش شد
_ببین تهیونگ،چیز زیادی راجب پسره پیدا نکردم،میدونم برادرش جئون جیمین با خودش توی یک آپارتمان توی منتطقه گانگنام زندگی میکنن،اسمش جئون جونگکوکه 26سالشه
یک پسره هست که همیشه دور خودش و داداشش میپلکه فکر کنم دوستشه و اوه
جین،با جینم اشناس
با شنیدن این حرف شوگا یکی از ابروهاش بالا رفت
جین جفت برادرش بود که به تازگی نامجون تو یکی از بارا وقتی توی اتاق وی ای پی در حال سکس بوده پیداش میکنه
اره
همینقدر بد شانس
مثل اینکه اونجا مشروب سرو میکرده که تو اون حالت نامجونو پیدا کرده
برادر بیچارش..
شوگا که سکوت تهیونگو دید ادامه داد
_تقریبا ما نمیدونستیم یکی از ۱۰الفای خون خالص این پسرست،هیچ کس نمیدونست چنین گرگی وجود داره
تهیونگ سرگرم شده نگاهی به کوک انداخت
اره
الان بیشتر میخواست تا داشته باشش
کوک که ستگینی نگاه کیمو کاملا متوجه شده بود به روی خودش نمیاورد
نمیخواست به پسر توجهی نشون بده تا شاید یک فکری با خودش کنه
شوگا پشت خط ادامه داد
_خبری از پدر و مادرش نیست،ما نتونستیم چیزی ازش گیر بیاریم،کره ای کامله
بااین حرف شوگا تهیونگ لبخندی زد
شوگا همیشه تو این مورد باهاش شوخی میکرد
میگفت خیلی رگه رگس
خب دلیل این حرفش بخاطر سه رگه بودن تهیونگ بود
پدر تهیونگ کره ای-ژاپنی بود و مادرش روسی
علت رنگ چشمای خاص تهیونگم همین بود
بخاطر رنگ چشمای مادرش
مادری که خیلی وقته اصلا نمیدونست کجا هست
شوگا که انگار لبخند تهیونگو از پشت تلفن دیده با صدای ارومی گفت
_میدونی که هرکاری کنی من اولین نفر ازت حمایت میکنم،اگه جو پک با پخش شدن اینکه لیدرشون یک الفای خون خالصو مارک کرده بهم ریخت؛اصلا خودتو عصبی یا ناراحت نکن
منو نامجون حواسمون به همه چی هست
خب از الهه ماه بخاطر وجود شوگا بارها تشکر کرده بود
اون پسر علت ارتباط داشتن تهیونگ با خودش بود
همیشه در هر شرایطی کنارش بود و هیچ وقت تنهاش نمیذاشت
بالاخره صدای تهیونگ دراومد
صدای بم و محکمش
_ممنون هیونگ،برای همه چیز
شوگاه لبخندی بخاطر تشکر تهیونگ زد
اون پسر رو خیلی دوست داشت
_کاری نکردم الفا،شما همیشه میتونی رو من حساب واکنی
و بعد بدون حرف اضافه ای گوشیو قطع کرد
کوک که تمام مدت کل حواسش رو اون مکالمه بود چیزی نفهمید
چون عملا کیم هیچ حرفی نزده بود
با ایستادن ماشین چشماشو باز کرد
به عمارت بزرگ و با شکوه روبروش نگاه کرد
ابنمای بزرگ روبروی عمارت
استخر وسیعی که جلوتر از ابنما قرار داشت
درختایی که منظم توی محوطه بود
تموم منطقه تمیز و منظم بود جوریکه کوک فکر کرد شاید کیم او سی دی داره
با پیاده شدن کیم اونم از ماشین پیاده شد و پشت سرش راه افتاد
تمام بادیگارد ها و خدمه داخل محوطه به تهیونگ احترامی گذاشتن و گرگ هاشون با سری خم زوزه کشیدن
تهیونگ بی توجه به کسی به سمت در عمارت رفت که بدون ثانیه ایستادن در براش باز شد
ابروهای کوک بالا پرید
انگار که منتظر اومدنش بودن که هیچ مگثی برای ورود نکرد
البته که کوک از وجود قانون های عجیب و زیاد اون عمارت بی خبر بود
بیحرف پشت سر تهیونگ راه میرفت که دید داره وارد یک اسانسور خصوصی میشه
تهیونگ همچنان برون توضیح دادن فقط کار خودشو در نهایت خونسردی انجام میداد
همین باعث میشد پسر کوچیکتر عصبی تر شه
البته سعی میکرد نشون نده
ولی شامه قوی انیگما زیادی تیز بود که متوجه رایحه خشم الفای خون خالص نشه
گوشه لبش کمی رفت بالا
بعد از ۲دقیقه اسانسور توی طبقه سوم متوقف شد
در باز شد و بازهم تهیونگ بی حرف راه افتاد
کوک همچنان هم پشت سرش بود که تهیونگ جلوی در مشکی رنگی وایستاد
و بالاخره به حرف اومد
_اینجا اتاق منه
و بعد با گذاشتن دستش روی سیستم امنیتی و وارد کردن پسورد وارد اتاق شد
از همیچن سیستم امنیتی بالایی تعجب کرد
بعد از وجود اون همه بادیگارد توی خونه
و قطعا شیشه ها و درهای زد گلوله این واقعا عجیب بنظر میرسید
وارد اتاق شدن
خب
اتاق خیلی زیبایی بود واقعا
تم مشکی قهوه ای کرم اتاق باعث جذاب شدنش بود
تهیونگ بی توجه به کوک به سمت بار کوچیک گوشه اتاق رفت و بطری ویسکی رو برداشت
نگاهی به کوک انداخت که با کنجکاوی همه جارو زیر نظر داشت
_میخوری؟
کوک برگشت و نگاهش کرد
با فهمیدن اینکه منظورش ویسکیه سری تکون داد
_اره
تهیونگ در حالی که سیگاری برای خودش روشن میکرد دو لیوان ویسکی رو پر کرد
_اتاق بغلی باشگاه خصوصی منه ،میتونی اگه خواستی بری اونجا
این حرفو زد چون کاملا متوجه انرژی تخلیه نشده و خشم الفای خالص شده بود
نه اینکه ذره ای ترسیده باشه یا همیچین چیزی
فقط بخاطر اروم کردن پسر کوچیکتر گفت
کوک که با شنیدن اسم باشگاه کمی حواسش از خشم پرت شد فقط با سر حرفشو تایید کرد
به سمت لیوان ویسکی رفت و کمی ازش نوشید
شب طولانی رو در پیش داشت

Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOKVTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon