جیمین و جین در حال بستن چمدون ها و جمع کردن وسایل های مهم بودن.
_ تهسان وقتی شنید قبول کردی بال درآورد.
_ بچم خوابش نمیبرد.
_ آره از بس ابوجی و اومونی رو از گوشی و تماس تصویری دیده خوشحال شد که بالاخره قراره واقعی و از نزدیک ببینه.
_ هیونگ من یکم میترسم.جین دست از تا کردن لباس کشید و به جیمین نزدیکتر شد.
_ باهام حرف بزن.
مسئله این نبود که جین دلیل ترس جیمین رو ندونه مسئله این بود که میخواست جیمین با صحبت کردن ازش به این نتیجه برسه که اونقدرام که فکرش رو میکنه ترسناک نیست و این افکارش هستن که مسئله رو بزرگ جلوه میدن.
_ من این همه مدت از کشورم از خانوادم دور شدم تا تهسان هیچ وقت پدرش رو نبینه چون...چون فکر میکردم جونگکوک لیاقت پدر شدن رو نداره.
جیمین همچنان نگاهش به لباس ها بود و دست از کار نکشیده بود.
_ من نمیدونستم حافظه اش برگشته و ترکش کردم؛ هیونگ اگه...اگه وقتی فهمید خودش پدر واقعی تهسان اون موقع اگه پسرم و ازم گرفت و دوباره منو نخواست، اون موقع چه کار کنم؟ من عجله کردم نباید قبول میکردم، الان نمیتونم بچم و ناراحت کنم و بگم پشیمونم.
جین نوچی گفت و بیشتر به جیمین نزدیک شد و در آغوشش گرفت.
_ بیا به خاطر تهسان به خاطر اینکه بعدا وقتی بزرگ شد نگه پاپای من باعث شد خانواده من از هم بپاشه؛ یه بار دیگه به خودت و جونگکوک شانس بده به خاطر تهسان دوباره برو تو دل داستان، اگه دیدی جونگکوک و دیگه هیچ وقت اون جونگکوک سابق ( منظورش قبل از تصادف) نمیشه، هیچ وقت بهش نگو حقیقت چی بوده و برگرد همینجا.
_ باشه هیونگ، ممنونم.*صبح روز بعد؛ داخل هواپیما*
_ میخوای بین منو پاپا بشینی؟
_ نوچ پاپا وسط بشینه من پیش پنجره.تهسان با لبخند مخصوص به خودش گفت و کنار پنجره نشست.
جیمین هم بالاجبار بین اون پدر و پسر نشست._ معذب شدی؟ ببخشید.
جیمین که با سگک کمربند درگیر بود سرش رو بالا گرفت.
_ چی نه اصلا میتونی کمکم کنی.جونگکوک با آرامش سرتکون داد و سمت جیمین خم شد تا کمربندش رو ببنده که تهسان سریع تر عمل کرد.
_ پاپا من ببندم، ببین بلا خودمو بشتم.
جیمین به قیافه پوکر جونگکوک خندید و به پسر یکی یدونه اش اجازه داد و تهسان خیلی راحت کمربند رو بست.
_ پاپا اون خانومه یاد داد نیگا نکلدی.
جیمین متوجه شد که پسرش خیلی خوب به مهماندار و توضیحاتش توجه کرده.
YOU ARE READING
і ⍴ᥙr⍴ᥣᥱ ᥡ᥆ᥙ 🍇
Fanfiction_ تو اصیل ترین شرابی هستی که هرکسی به عمرش میتونه دیده باشه ولی _ ولی؟ _ فقط میتونه دیده باشه، فقط منم که نوشیدم ازش 🎀فعلا متوقف شده🎀 __________________________________ і ⍴ᥙr⍴ᥣᥱ ᥡ᥆ᥙ 🍇 💜𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦 : 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘮𝘪𝘯 ✒𝘞𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : @𝘣𝘭𝘶𝘦𝘣...