part 1

492 76 26
                                    

+کیم تهیونگ.
آلفای سلطنتی ۲۶ ساله

-جئون جونگکوک
آلفای خون خالص ۲۴ ساله

______________

کروات طلادوزی شده اش رو بست و کت خاکستریش رو تنش کرد. پیرهن سفیدش رو با کالج های مشکی ورنی ست کرد و در اخر ادکلنش رو به تنش زد. رسمی و قابل احترام برای امروز.‌ اما قبلش مشکل کوچیکی بود که باید بهش رسیدگی میکرد. بالای پله های بلند عمارتش ایستاد. و به آلفای خون خالص پایین پله ها نگاه انداخت.

+تو یه آلفای خون خالصی. چرا باید دست به دزدی بزنی؟

با انگشت اشاره کرد تا دست های مرد و رها کنن. جونگکوک لبه های آستین پیرهن نسکافه ایش رو تا زد. و دستش رو بالا برد تا ۴ دکمه اول بازش رو ببنده اما پشیمون شد. نگاهی به آلفا ی سلطنتی بالای پله ها کرد که حسابی خودش رو گرفته بود و فکر میکرد چه خبره.

+کیم. منظورم اینه که جناب ، باید بهتون بگم دزدا که چه عرض کنم ؛ امثال من از شماهم وضعشون بهتره. دنیا رو دست ما میچرخه.

تهیونگ به چشم های طوسی رنگ مرد چشم دوخت و بعد چند ثانیه کوتاه نگاه سردش رو به طرف جونگکوک داد.‌

+اون که البته. اما دست بالاهاشون ، که به نظر‌ میاد تو ازشون نباشی.

زبون اون آلفا. به خاطر حساسیتی که آلفا کیم روی انضباط زیر دستاش داشت خودش وارد عمل شده بود اما با این حال گیر افتاده بود.‌

-هرطور میلتونه قضاوت کنید عالیجناب.

تهیونگ نیشخندی زد. قدم هاش رو سمت پایین پله ها برداشت و همزمان که صحبت میکرد اشاره کرد که دوباره بازو های جونگکوک رو بگیرن.

+حالا باید چیکارت کنم؟ تحویلت بدم پلیس آلفا.. اسمت؟

جونگکوک نگاه خریدانه ای به آلفای سلطنتی روبه‌روش انداخت.‌‌

-آلفا جئون.

تهیونگ با رسیدن به خون خالص ، دستش رو جلو برد و دکمه های پیرهن نسکافه ای رنگش رو بست.

+اسمت رو پرسیدم لیتل.

گوشه‌ی لب جونگکوک با شنیدن کلمه اخر به سمت بالا متمایل شد. تکونی به خودش داد تا بازو هاش رو آزاد کنه ، اما به جاش صورتش مماس با صورت آلفای روبه‌روش شد.

-جونگکوک!

تهیونگ سرش رو تکون داد و طرف دیگه سالن قدم برداشت و خطاب به جونگکوک فریاد زد.

+ولش کنید. بزارید بره.

با این حرف ، لبخند کوک محو شد و لحظه بعد تکخندی زد. عجب!

_____________________

آلفای سلطنتی که اکثرا به خوش مشربی در عین غرور شناخته میشه در جمعیت روبه‌روی دختری با موهای طلایی و جواهر نشان ایستاده بود و به خشکی صحبت میکرد. نگاهشو اطراف میچرخوند و همزمان گلس کنیاکش رو میچرخوند.

Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: Jun 22 ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

basorexia -ᴼⁿᵉˢʰᵒᵗ-Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ