خب
سلام زیبارویان
اول اینکه به کاور توجه کنید
امیدوارم لذت ببرید از این پارت
لطفا برای حمایت از من و فیکم ستاره رو رنگی کن و نظرتو درمیون بذار باهام
متن چک نشده غلط املایی داشت عذرخواهم
_________بعد از وارد شدن به اتاق تهیونگ و ندیدنش نگران به هم دیگه نگاه کردن
مثل اینکه بازهم کنترل از دست داداش کوچولوش خارج شده
ناراحت از وضعیت برادرش نگاهی به شوگا انداخت
صدای غرش های خشمگین برادرش تا توی اتاق میومد
توی ۲طبقه پایین تر از زمین
گرگ بزرگ مشکی رنگی با چشمای بنفش و خشمگین درحالی که بلند بلند غرش میکرد سعی در ازاد کردن خودش داشت
تهیونگ تو اعماق اون گرگ در تلاش بود تا خودش کنترلشو بدست بگیره ولی نمیتونست
انگار تموم قدرتش از بین رفته و بی انرژی توی سیاهی معلق بود
با صداهای بلندی که اطرافش پیچیده میشد
بیشتر توی سیاهی غرق میشد
وقتی گرگ خشمگینش تونست زنجیر پاشو پاره کنه با قدرت به سمت خروجی رفت که به در نرسیده به عقب کشیده شد
درسته که زنجیر پاره شده بود ولی هنوز ۳تا زنجیر دیگه بسته بودنش و قدرت اونها انقدر زیاد بود که اجازه هیچکاری رو بهش نمیداد
با تلاش کردن فقط گردن و دستای خودش زو زخمی میکرد
نامجون با نگرانی تکیه زده به کتابخونه منتظر برادرش موند
برادری که حقش این همه طوفان نبود و لازم داشت به یک ارامش
نامجون از کودکی درد کشیدن و اذیت شدنای داداششو دیده بود و نتونسته بود کاری کنه
همین عصبی و ناراحتش میکرد
و الان هم درد کشیدن تهیونگو میدید و نمیتونست کاری کنه
نمیتونست بهش کمکی کنه
.
.
.
.
.
.
.
.
ساعتها بود که تبدیل شده بود و حالا بدن بیحال و سردشو به دیوار سنگی پشتش تکیه داده بود
باارامش و چشمای بسته های عمیق میکشید
میدونست که شوگا و نامجون احتمالا از نگرانی در حال دق کردنن ولی الان اهمیتی نمیداد
به جای زخم چاقویی که با ورودش به شونش فرو کرده بود انداخت
هیچی باقی نمونده بود جز جای چاقو
از جاش بلند شد و به خودش نگاه کرد
باید ادمای عمارتش خوش شانس میبودن و توی اتاقش حضور نداشته باشن
چون قطعا دلشون نمیخواد اون بدن لخت عضله ای و پر از جای زخم و سوختگی و گلوله رو ببینن
پسر بیخیال به سمت اسانسور رفت و بعد از وارد کردن کد روی دکمه ها به سمت بالا حرکت کرد
خب قطعا تهیونگ انتظار نداشت پسری که صبح با تتفر عمارتشو ترک کرده بود توی اتاقش باشه
و با باز شدن در اتاقک اسانسور توجهشو جلب کرده و نگاهی به سر تاپای الفای بزرگتر بندازه
تهیونگ که تقریبا هیچ اهمیتی به لخت بودنش نمیداد تقریبا سوپرایز شده نیشخندی زد و بی توجه به پسر توی اتاق که الان گوشاش سرخ شده بودن به سمت حموم اتاقش حرکت کرد
بعد از بسته شدن در حموم جونگکوک با کف دست زد به پیشونیش
_وادفاک،حتما لازم بوده به من زنگ بزنن؟این لعنتی سر خوش و لخت میگرده تو اتاقش؟
دستی به گردنش کشید و کلافه از جاش بلند شد
بعد ازینکه با برادرش و جیهوپ حرف زده بود دقیقا بعد از اتمام حرفش تلفنش شروع کرد به زنگ خوردن و ناشناس پشت خط بهش گفته بود که هرچه سریع تر خودشو به عمارت کیم برسونه
اصلا اجازه مخالفت نداده بود بهش و قطع کرد
و خب جونگکوکم مثل یک جفت خوب و حرف گوش کن اومده بود
البته اگه معنی جفت خوب و حرف گوشکن یک عوضی انتقام گیر باشه
پاکت سیگار کاپتان بلک شرابشو از جیب کت چرمش دراورد و با لبش نخی بیرون کشید
با فندک زیپوی مشکی رنگش نخ سیگارو روشن کرد
شراب
لعنت
حتی سیگار مورد علاقش هم الان یاد اور اون عوضی بود
بی اختیار نفس عمیقی کشید و با حس کردم رایحه غلیظ شراب و خیلی سنگین اطراف اتاق و حموم پخش شده بود ابروهاش بالا پرید
گرگش زوزه ای بلند کشید
این رایحه شبیه رایحه رات شده یک الفا بود
ولی تا جایی که اطلاع داشت یک گرگ انیگما مثل کیم فاکینگ تهیونگ میتونست رات هاشو کنترل کنه و اینکه الان توی این شرایط این رایحه بلند شده بود فقط یک معنی میداد
"شروع بازی کیم تهیونگ برای جفت عزیزش"
کوک میدونست که فرمون های ازاد شده اون الفای قدرتمند میتونه گرگشو وارد رات کنه و هرکاری دلش میخوادو انجام بده
لعنت
با گرفتن نفس عمیقی پکی به سیگارش زد و از جاش بلند شد
حالا که کیم بازی کردن میخواست حتما این کارو انجام میداد
دکمه های پیرهن مشکی رنگشو اروم اروم باز کرد و به سمت در باز حموم حرکت کرد
با بالاتنه لخت وارد حموم شد که با حجم زیادی از بخار و رایحه تحریک کننده روبروشد
بی اختیار نفس عمیقی کشید به درحالی که سیگارشو روی دستشور خاموش میکرد به سمت کیم رفت
اون درحالی که چشماش بسته و دیک تحریک شدش استوار بود پیدا کرد
تکخندی زد چون قطعا متوجه حضورش شده بود
گرگ قدرتمندی داشت همین باعث شده بود که هنوز وارد رات نشه
_کمک نمیخوای الفا کیم؟
تهیونگ که از همون لحظه ورود پسر متوجهش شده بود فقط خودشو به بیخبری میزد نگاهی بهش انداخت
با شنیدن حرفش ساکت فقط زل زد توی چشماش
جونگکوک که درکنمیکرد این حجم از بی حرفیو متقابلا زل زد به چشماش و اروم اروم نزدیکش شد
کیم کمی گیج شده به چشمای بیحسی که با نفرت بهش خیره شده بودن نگاه کرد و پشتشو به جئون کرد
شامپو رو برداشت و دوباره موهای بلندشو کفی کرد و بی توجه به پسر پشت سرش با ارامش همیشگیش شست
البته اگه اتفاقات چند ساعت پیشو در نظر نگیریم
بعد از تموم شدن کارش
برگشت
به سمت حوله مشکی رنگش رفت و دور کمرش بیتوجه به دیکش بست
نفس عمیقی کشید و رایحه مرکبات پسر رو وارد ریش کرد
جونگکوک همچنان بیحرف حرکاتشو دنبال میکرد
واقعا شخصیت عجیبی داشت
این بازیو شروع کرده بود حالا بدون اینکه کاری کنه به سمت خارج از حموم میرفت
اینکه نمیتونست کارای پسر مقابلشو درک کنه یا پیشبینی عصبیش میکرد
رایحش کمی تند شده و نفسهاش عمیقتر شدن
اونم به سمت اتاق قدم برداشت و پیرهن مشکی رنگشو از روی مبل برداشت و بیتوجه چند دکمشو بست و بعد از برداشتن کت چرم مشکی رنگش به سمت در اتاق راه افتاد که با شنیدن صدای بم و بیحس پسر بزرگتر از حرکت ایستاد
_اخر هفته ساعت 6،لباس رسمی بپوش
میبینمت
و باز هم بی توجه به پسر به سمت تختش رفت تا حداقل اگه شد چند ساعتی بخوابه
بعد از شنیدن حرفای دستوری کیم کلافه پوفی کشید و از اتاقش خارج شد
پشت در شوگا و نامجون منتظر بیرون اومدنش بودن
با دیدنش بهش نزدیک شدن
پسر قدبلند تر که بهش زنگ زده بوداومد جلو
_خب؟چیشد؟
جونگکوک کلافه و عصبی از کارای تهیونگ و پیگیری این دوتا چشماشو بست و زبونشو تو لپش فرو گرد
YOU ARE READING
Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOKV
Romanceمتوقف شده یه کلمه در زبان ایگبو هست به نام«Ọkara efu» یعنی کسی ک تورو کامل میکنه، وقتی که نباشه نصفه و نیمه میشی و زندگیت بی معنیه کیم تهیونگ انیگمای قدرتمندی که بر سه کشور ژاپن ،کره و روسیه حکمرانی میکرد سر یک لج و لجبازی جونگ کوک الفای خون خالصو...