part20:من خواننده ی معروف جهانی ام(end)

101 17 9
                                    



شهر قاهره_مصر

_یه همچین اتفاق قشنگی فقط یبار توی زندگی یه پدر میوفته.. وقتی عروسی دخترم رو برنامه ریزی کردم از یه قرون هم نگذشتم تا یه کادوی تک و خاص براش بخرم.
بیست مرد بلند قد ،پوشیده شده در لباس های باستانی مصری همراه با ترومپت نواختند و چهار مرد قول پیکر صندوقچه بزرگ طلایی رو تا قسمتی که عروس و دامان جوان مصری نشسته روی صندلی های شاهانه بردند.
_یه کادو در شٱن یه ملکه برای کلئوپاترای خودم.
و به عروس زیبای مجلس اشاره کرد.
مرد ها صندوقچه رو جلوی عروس و داماد گذاشتند و مشغول باز کردن قفل ها شدند.
_ببینید مردم،برای اولین بار در ۲ قرن اخیر هر سه تاج نفیس و قیمتی کنار همدیگه.
در صندوقچه کنار رفت و نفس ها از زیبایی و شکوه یه تاج طلایی در سینه حبس شد. کلئوپاترای جوان با غرور و شادی جلوی تاج ها ایستاد و با لذت شروع به نوازش تاج ها کرد.
«could you could you please, please don't change»
با پخش شدن صدای بم و گیرای مرد خواننده همه ی نگاه ها سمت استیج چرخید و کلئوپاترای جوان با ذوق و هیجان در حالی که از خوشحالی جیغ میکشید و اسم (جئون جونگکوک)رو فریاد میزد تاج رو رها کرد و سمت استیج دوید.
یونگی_جئون جونگکوک؟کی فکرشو میکرد.
تهیونگ_خدای من چقدر بانمکه این خواننده کوچولو.
«cause i love you yaeh i love you»
یونگی_اوهوم از این یارو خوشم میاد...
جین_توجه،این عملیات اینترپل عه سر جاهاتون بمونید کارمون بزودی تموم میشه.
تمام افراد حاضر در مهمونی شکه به صدایی که از بلند گو پخش میشد و پلیس های سیاه پوشی که وارد مجلس میشدند خیره بودند.
پلیس ها تک به تک مهمون هارو میگرفتند و وارد ون های بزرگ مشکی رنگ میکردند.
یونگی و تهیوهگ که از طبقه ی بالا در حال تماشا بودند جام های مشروب مرغوبشون رو به هم زندند و با گفتن «به سلامتی» در آرامش نوشیدند.
سوکجین با نیشخند محوی گوشه ی لبش در صندوقچه رو بست و رو به مرد میلیاردر مصری که تاج هارو خریده بود گفت.
جین_خودمون میبریمش خیلی ممنون، به هر حال داشتن غنیمت دزدیده شده توسط نازی ها جرمه ،پدر عروس شما بازداشتید.
_این کارتون توهین آمیزه.
یونگی_بیا از اینجا بزنیم بیرون.
پسر لبخند شیرینی به صورت معشوقش زد و با گرفتن دستش اونجا رو ترک کردند.
جونگکوک_دستتون رو ازم بکشین هیچ میدونین من کی ام؟من خواننده ی معروف جهانیم جئون جونگکوکم کسخل.
و مامور ها بی توجه به سر صدای خواننده ی کره ای اون رو همراه خودشون بردند .

*******
جزیره ی ساردینیا_ایتالیا_شش ماه بعد

زیر نور آفتاب و هوای خنک بهاری یونگی و تهیونگ از زیر آب دریا بعد از یه شنای طولانی بیرون اومدن و وارد کشتی تفریحی شون شدند.
بعد از نوشیدن جرعه ای از نوشابه ی کولا محبوبشون بوسه ی داغی رو شروع کردند اما....
جیمیم_پنیرش کسشره.
با نگاه کمی حرصی و کلافه به پسری که به تازگی رنگ موهاش رو عوض کرده بود و بشقاب به دست از داخل کابین استراحت خارج میشد خیره شدند.
جیمین_انقد کشتی لاکچری ایه که با خودت میگی عه؟پس پنیراشم باید عالی باشن.
تهیونگ نفسش رو صدا دار خارج کرد و با پوشیدن ربدشامبر ساتن سفیدش گفت‌.
تهیونگ_اون پنیر نیست گوشت خوک خام عه.
جیمین با ریلکس ترین حالت ممکن گوشت رو توف کرد و بشقاب رو روی میز گذاشت.
جیمین_شنیدم کرمای پهن آدمو لاغر میکنن، از دیدنم غافلگیر شدین؟.
یونگی_خب غافلگیر که شدیم ولی از این غافلگیر شدیم که چقدر لفتش دادی تا پیدامون کنی...آممم تو و رفیقت.
و به پسر مو بلند و هیکلی ای که حالا در کنار جیمین ایستاده بود اشاره کرد.
جیمین_راستش من و دوست جدیدم «جی کی» دیروز اومدیم،شما دوتا تنها کسی نبودین که تهش حال کردین تجربه ی سکس باحالی بود..بگذریم میدونی بعد از اینکه سوکجین اومد ساحل دنبالم منو فرستاد به تنها جایی از این کره ی خاکی که از صفحه ی اینیستاگرامش هم بدتره،اما بعدش یادم اومد که استعداد خیلی خوبی توی فرار کردن از مسائل دارم پس..فرار کردم اوه البته سر راهم رفیق جدیدمو هم برداشتم با خودم آوردم.
جونگکوک لبخندی زد و در حالی که یکی از دستاش رو به دور کمر جیمین حلقه میکرد با دست دیگش به تهیونگ و یونگی دست داد .
جونگکوک_از اشنایی باهاتون خوشبختم جناب مین و کیم.
جیمین بی تفاوت ادامه داد.
جیمین_ببین به نظرت من از اتفاقی که تو ساحل افتاد ناراحتم؟البته که نه همش بخاطر عشق و عاشقی و تاج ها بوده،اومدم به جفتتون تبریک بگم.
یونگی_عالیه ،خوشحالم که خودتم اینو میدونی ،چی میخوای حالا؟.
جیمین_خب من همیشه آدم بخشنده ایم،اما خب نمیتونم فراموش کنم.
تهیونگ_چی داری میگی واسه خودت؟.
جیمین_دارم در مورد پایان داستانم صحبت میکنم ،اون سیصد میلیونی که از اون یارو میلیاردره قبل از اینکه دورش برنین گرفتین رو یادتونه؟حرکت باحالیم بود راستی به هر حال به دوستمون بازرس جین یه سری نکات و اطلاعات درباره ی حساب امنت توی جزیره ی «کیمن»گفتم که پولاتو ریختی توش.
تهیونگ و یونگی شکه و عصبی با چشم های درشت به جیمین خیره شدند و منتظر ادامه خرفش موندند.
جیمین_کاشف به عمل اومد اونقدرام حساب امنی نیست ،دیدین حالا بی حساب شدیم همه می‌بازن ، هیچکی پول گیرش نمیاد و همگی میتونیم دوست باشیم دوباره.
یونگی نفس کلافه ای کشید و گفت.
یونگی_بیا پایین ببینم سرمون درد گرفت پیشنهادتون چیه؟.
جونگکوک گفت_ در واقع یه پروژه ی جدید داریم ، پولش دو برابره و زحمتش سه برابر ،بعلاوه بهترین قسمتش رو هنوز نگفتیم یه پروژست که به چهار تا دزد نیاز داره .
تهیونگ_بزار حدس بزنم اگه موافقت نکنیم بازرس جین توی راهه و میاد دستگیرمون میکنه.
جیمین_اوهوم با قایقای سریعی ام داره میاد.
یونگی_میدونی چی واسم خنده داره جیمین؟.
جیمین_تست بازیگری ون دیزل واسه فیلم گربه ها؟موجوده.
یونگی_اینکه فکر میکنی ما دوتا باهاتون همکاری میکنیم،از قایق برو بیرون.
جیمین در حالی که لبخند میزد و دست جونگکوک رو همراه خودش سمت لبه قایق میکشید گفت.
جیمین_عالیه واسه جفتتون مسواک تیز شده شبیه چاقو میفرستم تا از زندان فرار کنید.
تهیونگ_وایسا صبر کن .
جیمین که انگار منتظر همین حرف بود سرجاش برگشت و همراه جونگکوک به اون دو نفر خیره شد.
تهیونگ رو به یونگی کرد و گفت.
تهیونگ_ببین به هر حال به یه پروژه ی جدید نیاز داریم،میدونم کسخله اما کارش خوبه و شما دوتا باهم دیگه خوب کار میکنید.
یونگی_نخیرم.
جیمین_یجورایی چرا.
تهیونگ_بهم اعتماد داری؟.
یونگی چرخی به چشماش داد و لبخند کوچیکی زد.
یونگی_همیشه.
تهیونگ_دوستم داری؟.
یونگی_خیلی زیاد.
تهیونگ بوسه ای روی پیشونیش زد .
تهیونگ_همین واسمون کافیه.
دوتایی سمت جیمین و جونگکوک برگشتند و همزمان گفتند.
تهیونگ و یونگی_چی قراره بدزدیم؟.
جیمین به قفسه ی سینش و روی قلبش اشاره کرد و گفت.
جیمین_ اینو.
یک ساعت بعد جین به همراه گروهش نا امید از پیدا کردن هیچ نشونه ای از وجود اون چهار پسر داخل قایق به قایق موتوری های خودشون برگشتند و و جزیره رو ترک کردند.

*******
بریتانیا_لندن_یک سال بعد

هر چهار پسر با تیپ سرتا پا مشکی نیم نگاهی به هم انداختند و بعد از تایید «جی کی» به سمت برج بزرگ لندن محل نگهداریه الماس کوه نور حرکت کردند.

"پایان"

بیبی های عزیز من تله موش هم به پایان رسید امادوارم ازش لذت برده باشید و لحظات خوبی براتون فراهم شده باشه
لطفا از تله موش حمایت کنید و نظرات با ارزشتون رو باهام در میون بزارید😍❤️✨



Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: May 28 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

mouse trap/تله موشDonde viven las historias. Descúbrelo ahora