1.5 کیلویی شدییییم! 🤩🥳
صبح روز بعد، پسر کوچیکتر، زود تر از خواب بیدار شد و به مینهو که کنارش خوابیده بود نگاه کرد.
آروم با نوک انگشت هاش به چشم های پسر بزرگتر کشید و گفت : '' چطوری انقدر زیبایی؟ خوش به حال هر کسی که تو دوستش داری. فکر کن هر روز صبح توی بغل پسر به این خوشگلی از خواب بیدار بشی. ''
مینهو با صدای حرف زدن جیسونگ از خواب بیدار شد و دستش رو دور بدنش حلقه کرد و پسرک رو به خودش نزدیک تر کرد و گفت : '' جیسونگی، الان خیلی زوده. من میخوام بیشتر بخوابم. ''
پسر کوچیکتر لبخندی زد و متقابلا دستش رو دور کمر مینهو حلقه کرد و پرسید : '' تو چطور رئیس مافیایی هستی که تا لنگ ظهر میخوابی؟ ''
مینهو نیشگونی از پهلوی جیسونگ گرفت و در جواب پرسید : '' تو چرا فکر میکنی که هنوز مامور مخفی هستی و انقدر زود از خواب بیدار میشی؟ میترسی برای مراسم رژه ی صبحگاهیت دیر برسی؟ ''
جیسونگ خندید و گفت : '' خوشم اومد. حاضر جوابیت خوبه، مینی هیونگ. '' و بعد حلقه ی دست هاش رو دور کمر مینهو تنگ تر کرد و پسر بزرگتر رو به خودش نزدیک تر کرد.
مینهو بوسه های پراکنده ای روی موهای جیسونگ گذاشت و پرسید : '' تا حالا صدای خنده هات رو نشنیده بودم. چند وقت بود که نخندیده بودی؟ ''
جیسونگ بعد از کمی فکر کردن جواب داد : '' فکر کنم آخرین باری که خندیدم هم برمیگرده به زمانی که مامان بابام زنده بودن. یادمه شب قبل اینکه هر دو بمیرن، باهم به ایتهوون رفتیم و کلی خوراکی های خوشمزه خوردیم. همیشه مامان و بابام انقدر من رو میخندوندن که از خنده دل درد میگرفتم. ''
مینهو از پسرک کمی فاصله گرفت به چشم هاش نگاه کرد و پرسید : '' من دوست دارم بیشتر صدای خنده هات رو بشنوم. بخاطر هیونگ بیشتر میخندی؟ ''
جیسونگ لپ مینهو رو بوسید و جواب داد : '' من برای تو هر کاری میکنم. تو کسی هستی که من رو نجات دادی، هیونگ. من زندگیم رو به تو مدیونم. ''
مینهو چشم هاش رو بست و دستش رو بین موهای پسر کوچیکتر برد و گفت : '' من هم زندگیم رو به تو مدیونم. تو چندین بار من رو از مرگ نجات دادی. ''
.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.
پسر ها از ماشین هاشون پیاده شده بودن و دور هم جمع شده بودن و داشتن نقشه ی ماموریت رو یک بار دیگه تکرار میکردن.
مینهو با دستش به کامیون ها اشاره کرد و گفت : '' اولویت اولمون کشتن رئیسشونه و بعد مصادره ی اسحله و مواد مخدر توی اون کامیون ها. '' و به افرادی که داشتن با هم صحبت میکردن، اشاره کرد و ادامه داد : '' باید بهشون بفهمونیم که سوء استفاده کردن از اعتماد مافیای لی چه عواقبی داره. ''
KAMU SEDANG MEMBACA
Save Me | نجاتم بده
Fiksi Penggemarپادشاه جهنم یا گدای بهشت؟ - : اسمم هان جیسونگه. مامور مخفی سازمان اطلاعات کره هستم. - : من از طرف سازمان مامور شدم به اینکه تو رو دستگیر کنم، لی مینهو. - : من دیگه نمیخوام به اون سازمان برگردم. تو الان میتونی هر بلایی که میخوای سرم بیاری چون من هویت...