دستی به کنار خودش روی تخت کشید تا تن مرد کوچیکتر رو پیدا بکنه اما جز پارچه ساتن ملحفه هیچی احساس نکرد، کمی پلک هاش رو از هم فاصله داد و هوسوک رو ندید. به کمک ارنجش نیم خیز شد و دستی توی موهاش کشید، بلند تر از هر زمانی شده بود و قصد نداشت کوتاهش کنه. معتاد حس شیرین حرکت انگشت های هوسوک بین موهاش شده بود.
بخاطر سکوت بیش از حدی که توی خونه حاکم بود، شروع به صدا زدن مرد کوچیکتر کرد.
-هوسوکا... هوبا هوبی... شکلات نعنایی!
وقتی هیچ جوابی از مرد نگرفت تمام خونه رو گشت اما تنها چیزی که نصیبش شد یادداشتی بود که هوسوک براش روی یخچال به جا گذاشته بود.
"صبح بخیر شکوفه بادام
توی شرکت مشکلی پیش اومده بود و باید میرفتم! صبحونهات توی یخچال اماده است. میبینمت!"
نگاهی به دستخط مرد انداخت، اون رو بهتر از هر دستخطی میشناخت! دستخط فرقی با دستخط جک نداشت، پوزخندی زد.
بعد از خوردن صبحانهاش با حس کنجکاوی کنترل نشدهای کلید اتاق کار هوسوک رو برداشت و وارد شد.
اون اتاق حس قتلگاه رو براش تداعی میکرد و احساس خفگی بهش میداد. روی صندلی جک نشست و هر چیزی که روی میز بود رو وارسی کرد. روی میز مثل همیشه مرتب بود فقط با یک تفاوت که اینبار 3 پرونده جدید وجود داشت که امضای جک روش نبود. با خوشحالی لب پایینش رو به دندون گرفت و زمزمه کرد:
-حالا نوبت منه که بازی رو بگردونم جک.
اسم هر 3 نفری که روی پرونده ها نوشته شده بود رو برای چانگسو ارسال کرد و باهاش تماس گرفت.
-اسم 3 نفر رو برات فرستادم تمام اطلاعاتشون رو برام در بیار و همینطور برای هر کدوم تیم تحقیقاتی تشکیل بده!
بعد از تایید جانگسو تماس رو به پایان رسوند و از اتاق بیرون رفت جوری که انگار کسی وارد نشده.
به سمت بالکن رفت و دست هاش رو به نرده تکیه زد؛ با این ارتفاع میتونست تمام شهر رو زیر پاهاش ببینه. مردم و داستان های متفاوتشون بین ساختمون های کوتاه و بلند شهر گم شده بودن و ناچیز به نظر میرسیدن.
-کجای این شهر قلبت شکسته که روحت رو اینطور خراشیده و سیاه کرده؟
حتی به افکار خودش هم شک داشت، انگار که همه چیز با لباس مبدل پوشیده شده بود. با شنیدن صدای تیک مانند باز و بسته شدن چیزی کنار گوشش، متعجب برگشت و با چهره شاداب و لبخند بزرگ هوسوک مواجه شد.
-ببین چی برات دارم!
هوسوک گفت و با ابرو به کف دستش اشاره کرد؛ گیوتین سیگار مشکی رنگی کف دست مرد کوچیکتر خودنمایی میکرد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
FLORICIDE | SOPE
Hayran Kurgu༺Floricide🥀 ┊Genre:Criminal, Angst, Romance, Smut ┊Couple: Sope, Vkook ┊Writer: Shinrai _هیچکاری نتونستم بکنم، چیکار میکردم؟ خب دوستم نداشت، به قول خودش اونقدراهم احمق نبود که یکی مثل من رو دوست داشته باشه. و بعد اون رفت. طوری رفت که من ارزو کرد...