sopemin ver🦋🖇

221 17 0
                                    

sopemin 🦋🖇
(yoonseokmin)
____________________________________________

همونطور که مشغول بازی با گوشیش بود زیر چشمی به پسر بزرگتر که داشت قاب عکسارو تمیز میکرد نگاه کرد..
پسر از دیروز باهاش قهر بود و دلیل دلخوریشم کاملا مشخص بود..
شاید زیاد بروز نمیداد ولی معلوم بود ناراحته..
دیروز پسر بابت دیر اومدنش ازش دلیل خواست و اون باهاش بد حرف زد و حالا واقن پشیمون بود..

▪︎امممم..چیزه..یونگی کی میاد..

•نمیدونم

کوتاه جواب داد و به کارش ادامه داد..

▪︎عوم..خب شام چی داریم..

•نمیدونم..

دوباره همون جوابو گرفت..
خب معلوم بود که الکی داره ازش سوال میپرسه..
کی ساعت سه بعدازظهر میپرسید که شام چی‌دارن..

▪︎اممم..خب..پس بیا بریم بیرون..

اینبار جوابی نشنید..
صاف نشست و صداش کرد..

▪︎جیمین..

بازم هیچی...

▪︎جوابمو بده..

•هوففف..چیه

▪︎ناراحتی ازم؟

•بابت؟

▪︎چ میدونم..بابت دیروز دیگه..که اونجوری باهات حرف زدم..

•نه..

گفت و رفت داخل آشپزخونه..
هوسوک بلند شد و رفت دنبالش..

▪︎عاااا..قهرییییی..

•نیستم..

▪︎هستی..

•نیستم..

▪︎هستیییی..

•خب هستم..میخوای چیکار کنی..

خندید و رفت و بغلش کرد..

▪︎قهر نباش دیگه..ببخشید..

جیمین به پسر که باحالت لوسی بغلش کرده بود خیره شد و بعد بادیدن نگاه به ظاهر مظلومش با انزجارخندید..

•خیل خب..ولم کن

▪︎قهر نیستی؟

•نه

هوسوک خندید و لبشو بوسید..

▪︎عافرین..

جیمین به پسر که با خرسندی از آشپزخونه خارج میشد نگاه کرد و تاسفبار خندید..

...

سه‌تایی رو کاناپه نشسته بودن و مشغول دیدن فیلم بودن..
هوسوک همزمان با دیدن فیلم هله‌هوله میچپوند تو دهنش و کاملا رو فیلم متمرکز بود..
جیمین با حالت خوابالودی سرشو به کتف یونگی تکیه داده بود و هیچ از فیلمی که پخش میشد سردرنمیاورد..
یونگی به دوست پسر خابالوش نگاه کرد و با دیدن صورت کیوتش موهاشو از جلوی صورتش زد کنار و گونه‌ی نرمشو بوسید..

one shot(4ver)Onde histórias criam vida. Descubra agora