فرد ایکس

241 46 12
                                    

دوماه از آخرین باری که پارک جیمین دیده بود میگذره همجا رو گشته بود اما بازم رنگ‌ نا امیدی به خودش گرفته بود با صدای زنگ گوشیش بازهم دندون هاشو بهم فشرد
_باز چیه؟؟

؟قربان ببخشید مزاحم شدم اما همونطور که گفتید دوربین اون مغازه هم چک شد اما خبری از آقای پارک   نبود

_خیلی خب
قطع کرد و کلافه نفسش بیرون داد
_پارک جیمین کجایی...
با خودش زمزمه کرد شقیقه های سرش مالش داد و سرش روی میز گذاشت
_شاید باید بیشتر دقت می کردم هوف...
نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت دو شب بود چرا نمی تونست بخوابه؟چی مانع بستن چشم های جونگ کوک می شد؟
خاطرات جونگ کوک‌تک به تک از جلوی چشم هاش عبور می کرد از قلدری کردن جیمین براش تا فداکاری اون اون پسر جونگ کوک‌گیج می کرد به که کاغذ باطله ی جیمین که روی میزش بود خیره شد اما با یادآوری اتفاقی که ده‌سال پیش افتاده بود اخم‌هاش توهم رفت
فلش بک:
سال ۲۰۱۳
مدرسه ی مرکزی بوسان
لنگ‌لنگ راه میرفت پاش بخاطر ضربات زیاد کبود شده بود و مانع راه رفتنش می شد اشک هاش یکی یکی شروع به ریختن کرد و طولی نکشید که صدای گریه اش اون راهرو تاریک و پر از سکوت گرفت 
_من...من...خیلی...بدرد نخورم...
سکسکه می کرد و اروم‌راه میرفت دیگه توانی برای
راه رفتن نداشت و روی زمین افتاد
با خودش فکر می کرد که این وقت شب هیچکس توی مدرسه نیست و احتمالا باید تا فردا همونجا دراز می کشید از گرسنگی و درد پاهاش ضعف کرده بود و چشم هاش سیاهی میرفت
قلدری هایی که براش می شد حقش نبود حداقل خودش اینطور فکر می کرد
آروم چشم هاشو بست و به خواب عمیقی رفت اما اون حتی روحش هم خبر نداشت که فردی که یواشکی تماشا اش می کرد کی بود
اون پسر با اینکه می دونست اگه کسی متوجه اینکارش بشه قطعا حرمتی که داشت از دست می داد  اما هنوز وجدان اش از دست نداده بود آروم جلو رفت و نبض اش چک کرد
با خیالی راحت نفسشو بیرون داد و جونگ کوک کول کرد
؟خدای من...خیلی سنگینه...
نفس نفس می‌زد و جونگ کوک روی تخت اتاق درمانگاه مدرسه گذاشت
نگاهی به مچ پا ی جونگ کوک انداخت
؟خیلی آسیب دیدی متاسفم
اهی کشید و بعد شروع به پانسمان کردن پا ی جونگ کوک کرد
روی صندلی کنار تخت نشست و به چهره اش زل زد
؟تو خیلی معصوم بنظر میای اما واقعا لجبازی
به چشم های بسته جونگ کوک نگاه کرد دستشو سمت موهای جونگ کوک برد و سعی کرد موهاشو لمس کنه اما سریع دستشو کشید
اون‌نباید اینشکلی رفتار می کرد اینکار خلاف قوانینی بود که خودش تعیین کرده بود بلند شد و قبل از اینکه جونگ کوک بیدار بشه اونجارو ترک کرد
پایان فلش بک
هنوز هم بعد اون همه سال متوجه نشد که اون فرد مهربون‌کی بود و چرا از جونگ‌کوک هر شب نگهداری می‌کرد برای جونگ کوک کوچولو ی اون زمان اون فرد که فرد ایکس صداش می کرد سر پناهش بود هر شب بعد از آسیب هایی‌که می دید توی همون راهرو دراز می کشید و منتظر فرد ایکس بود اما هر صبح وقتی که بیدار می شد اونو در کنار خودش نمی دید
و چیزی که باعث شده بود جونگ کوک الان به یاد فرد ایکس افتاده بود این بود
کاغذ باطله ی پارک جیمین و نامه ی فرد ایکس
سرش از روی میز بلند کرد و سریع سمت جعبه ی قدیمی خودش رفت بازش کرد و دنبال اون نامه گشت و پیداش کرد با چشم هایی گرد شده به متن نامه و کاغذ باطله خیره شد
دستخط ها مشابه همدیگه بود خب یعنی احتمال داشت که دونفر دستخط هایی مشابه همدیگه داشته باشن؟؟
اما حتی اگه فرد ایکس پارک جیمین بود چرا باید به جونگ‌کوک کمک می کرد درحالی که خودش باعث و بانی حال بدش بود؟
_داری توهم میزنی جونگ کوک
افکارش کنار زد امکان نداشت فرد ایکس جیمین باشه
اگه بحث الان بود امکانش زیاد بود اما اون موقع.‌‌‌‌..‌
گوشیش زنگ خورد و با شماره ی ناشناس مواجه شد یکم برای جواب دادن دریغ کرد اما بعد جواب داد
_بله؟

𝗠𝗿. 𝗣𝗮𝗿𝗸'𝘀 𝗴𝗿𝘂𝗺𝗽𝘆 𝗵𝘂𝘀𝗯𝗮𝗻𝗱|𝗞𝗼𝗼𝗸𝗺𝗶𝗻Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang