part1

49 12 9
                                    

سرش گیج میرفت و جلوی چشماش سیاه میشد ولی بازم به کارش ادامه  داد ...چند روزی بود که بی‌حال بود و بهش اهمیت نمیداد  ولی امروز از وقتی بیدار شده بود سرگیجه ی شدید داشت و حتی رنگش جوری پریده بود که میشد با گچ دیوار یکی دونستش ....

دوباره با سیاهی رفتن چشماش وایساد و چشماشو محکم روی هم فشار داد فکر میکرد با این روش حالش بهتر میشه. چشماشو باز کرد و چند تا پلک زد ،کف دستشو روی پیشونیش گذاشت و نفس گرفت و به خودش از توی آینه ی‌جلوش خیره شد...

موهای به رنگ سیلورش پریشون و بی حالت روی سرش بودن و بیشتر چهرشو رنگ پریده تر نشون داده بود ...چشماش از خستگی میسوختن و بدنش حتی درد هم میکرد ،انقد به خاطر کامبکش استرس داشت و نگران  بود و فشرده کار میکرد که کلی‌وزن کم کرده بود و تموم لباساش توی تنش زار میزدن قیافش شبیه بچه کوچولو های تخصی شده بود که لباس پدرشو تن میکنه...

فکر کردن بس بود باید رقصشو باز تمرین میکرد تا بیرون اومدن موزیک ویدیوش و شروع کنسرت و تورش دو هفته مونده بود ...وقت نداشت
سمت ضبط توی سالن رفت و اهنگ رو از اول گذاشت ،وسط سالن رفت و با شروع شدن اهنگ شروع کرد به تمرین

با تموم شدن اهنگ با نفس نفس زدن روی زمین
سالن دراز کشید قفسه ی سینش به شدت بالا پایین میشد.. وقتی نفسش جا اومد به سختی بلند شد و سمت وسایلاش رفت و بطری آب رو برداشت و سر کشید
در سالن رقص باز شد ،سمت در چرخید  و منیجرش رو دید

-هی تهیونگ وقت رفتنه

پسر خواننده سرشو به معنی باشه تکون داد و بدون حرف کیف و گوشیش رو برداشت و به سمت در رفتن که پاهاش یه دفع توان نگهداشتن وزنش رو نداشتن و زانوهاش خالی کرد ...

-یاااا حالت خوبه ؟

داشت میوفتاد که منیجرش بازوش رو گرفت

تهیونگ سعی کرد صاف وایسته و راه بره

-اره خوبم یه لحظه تعادلمو از دست دادم

-خوبه ولی باید مراقب خودت  باشی اینجوری پیش بری تا قبل کامبکت مریض میش.....هی چیشد ؟تهیونگ ؟؟

مرد داشت به آیدل تازه کار گوش زد میکرد که مراقب خودش باشه ولی تهیونگ دیگه نفهمید چیشد و بیهوش روی زمین افتاد ...

-تهیونگ .... با توم ...جواب بده

مرد بزرگتر سریع نشست و با نگرانی تکونش میداد و صداش میزد تا شاید جوابی بگیره ولی با ندیدن واکنشی از سمتش با نگرانی گوشیش رو در آورد تا به پزشک کمپانی زنگ بزنه

-چه اتفاقی افتاده؟

با شنیدن صدای متعجب‌ کسی‌ مرد سرش رو بلند کرد و با دیدن رئیس کمپانی  هول کرد سری احترام گذاشت

-نمیدونم قربان داشتیم میرفتیم خونه ولی یه دفع افتاد و بیهوش شد زنگ زدم دکتر  هان بیاد

- نمی‌خواد ...باید بریمش بیمارستان

-ولی رئیس جئون ...اگه کسی ببینش ممکن....

-لازم نیست بهم بگی  جانگ خودم می‌دونم ولی برام اهمیت فاکی نداره خودم میبرمش

جونگکوک با عصبانیت داد زد و بی توجه به مرد پسر بیهوش شده رو تو بغلش گرفت اخماش از وزن کمش توهم رفت ولی الان وقت این فکرا نبود و با عجله از بیرون زد ... از بین کارمندا گذشت و سمت آسانسور رفت.کارمندا متعجب به رئیسشون که آیدل تازه کار رو در آغوش داشت  خیره شدن و پچ پچ میکردن.

با اومدن  آسانسور سریع سوار شد و دکمه ی پارکینگ رو زد ...نگاهی به چهره ی رنگ پریده ی پسر کرد.. مشخص بود به خودش کلی فشار آورده و برای همین هم کلی‌وزن کم کرده.
با وایسادن آسانسور بیرون رفت و با عجله سمت ماشینش رفت و درو باز کرد پسر  رو توی ماشین گذاشت و درو بست ماشین رو دور زد و سوار شد ...ماشین رو روشن کرد و پاشو روی پدال گاز گذاشت و با سرعت بیرون زد .

روی ضبط دنبال شماره ای گشت و با پیدا کردنش روی آیکون تماس زد

-جانم جونگکوک

پاشو بیشتر روی پدال فشار داد و فرمون رو پیچوند همینجور که میروند نگاهی به پسر انداخت

-هیونگ دارم میام بیمارستان آماده باشین

صدای نگران مرد توی ماشین پیچید

بیمارستان چرا ؟اتفاقی برات افتاده؟-

-من چیزیم نیست ... بعدا بهت میگم فقط آماده باشین

مسیر  بیست دقیقه ای رو توی ده دقیقه روند و جلوی در بیمارستان محکم روی ترمز زد و از ماشین بیرون پرید ....هیونگش و کادر بیمارستان منتظر بود در رو باز کرد و پسر رو توی بغلش گرفت و روی برانکارد گذاشت

دکتر سریع شروع کرد به معاینه کردنش

-چه اتفاقی افتاده

کوک که با نگرانی دنبال دکتر و پرستار می‌رفت جواب داد

-نمیدونم من که رسیدم بیهوش افتاده بود زمین

-خیل خب ببرینش ازش آزمایش بگیرین اورژانسی جوابشو  برام  سریع بیارین و بهش یه سرم وصل کنین

بعد نیم ساعت با اومدن هیونگش  از روی صندلی بلند شد و سمتش رفت

-چیشد هیونگ

نامجون نگاهشو از جواب آزمایش گرفت و اونو به پرستار داد و سمت اتاق پسر بیهوش رفت

-افت فشار شدید داره و کلی وزن کم کرده مشخصه مدتیه غذا نخورده و کلی به بدنش فشار آورده ... خداروشکر به خیر گذشته ولی باید هواسش به خودش باشه  وگرنه مجبوره بستری بشه

جونگکوک سری به معنی فهمیدن تکون داد و در اتاق باز کردن و داخل شدن

-گفتم بهش سرم تقویتی بزنن وقتی بهوش اومد دوباره وضعیتشو چک میکنیم و بعد اگه حالش خوب بود و ثبات داشت میتونه بره خونه ولی باید چند روز استراحت کنه و غذاشت رو بخوره

-مرسی هیونگ جبران میکنم

نامجون با لبخند روی شونه ی‌پسر زد و سمت در رفت تا به بقیه کاراش برسه

-لازم نیست ولی یادت نره توضیح بهم بدهکاری

با رفتن هیونگش با لبخند کمرنگی سمت تخت رفت و کنارش نشست

-چرا اصلا هواست به خودت نیست  برف کوچولو

......

پارت اول  مولتی شات  آیدل کوچولو  آپ شد امیدوارم دوست داشته باشین ❤️

my little idol 💕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora