با بلند شنیدن افکارش از زبون مادرش با ناباوری تمام دستش رو ب روی میز کوبید و از تعجب با دهن باز خنده حرصی کرد .
سرش رو ب سمت برادرش برگردوندن و با همون دهن باز به برادرش زل زد . نمیشد چیزی رو از توی صورتش خوند اما قطعا اون هم تعجب کرده بود .
بار دیگه نگاهش رو ب مادر وپدرش که کاملا ریلکس داشتن ب غذا خوردنشون ادامه میدادن داد ."پدر؟؟مادر؟؟ "
" جفت ... از پیش ... تعیین .. شده؟"
برعکس اون برادرش حرفش رو با لحنی آروم اما کلماتی شمرده گفت و هر دو نگاهشون رو ب والدینشون دادن .
سلین بدون قطع کردن غذا خوردنش در حالی ک مقداری برنج و گوشت رو داخل دهنش میزاشت حرفش رو تصحیح کرد ."من و پدرت صلاح دیدیم ک قدرتمند ترین آلفای جوئن ها، بهترین جفت برای تنها پسر امگای ما هست "
غذا رو ب آرومی داخل دهنش گذاشت و نگاهش رو به شوهرش داد .
"درسته ! ما باید هر کاری که از دستمون برمیاد رو برای این وصلت انجام بدیم به خصوص تو ... تهیونگ !"
تهیونگ با شنیدن قاطعانه اسمش از زبون پدرش بلاخره کنترلش رو از دست داد .
دست هاش رو به میز کوبید و صدای بلندی صندلی رو ب عقب هل داد .
هم زمان با پیچیده شدن صدای کشیدن چوب روی کاشی های عمارت دادش توی کل سالن اکو شد."کافیه !!"
تمام نگاه ها روی اون بود .. نگاه هایی ک خالصانه خشم رو ازشون حس میکرد به جز پدرش که طوری ب غذا خوردش ادامه میداد انگاز اصلا تهیونگ اونجا وجود نداره .
"بدون اینکه حتی یک درصد هم ب نظرم من اهمیت ک هیچ .. فکر کنید ، خودتون ب جای من اون هم برای جفتم ... کسی ک قراره تا ابد در کنارش زندگی کنم تصمیم گرفتید ؟؟"
سکوتی ک در سالن حاکم بود اون رو ترسونده بود ، اما تمام تلاشش رو برای مخفی کردنش میکرد .
"اصلا از کجا میدونین این جناب ب اصطلاح قدرتمندی ک شما میگید تا الان جفتش رو پیدا نکرده باشه ؟
اصلا از کجا میدونید که من رو قبول کنه اگه ردم کرد چی ؟"رشته کلامش با بلند شدن پدرش از صندلیش قطع شد دستاش یخ کرده بودن .
دستمال پارچه ای که توی دستش بود دور دهنش رو تمیز کرد و دستمال رو روی میز پرت کرد ، نگاهش رو بالا آورد و تهیونگ رو خطاب جملاتش قرار داد."فکر میکنی من و مادرت کاری رو انجام میدیم ک برای تو ضرر داره؟؟"
لبخند پدرش درد بدی رو بهش وارد میکرد .
"احمق نباش تهیونگ ، پسر من نباید احمق باشه ."
پوزخند عصبی زد و قدمی به سمت پدرش برداشت.
ESTÁS LEYENDO
𝐏𝐫𝐨𝐭𝐞𝐜𝐭𝐨𝐫 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐨𝐧 | Kookv
Fanfic"جوئن ها تنها ی پسر دارن. یک آلفای خون خالص و جفت از پیش تعیین شده تو. " "پس گفتید که قراره با یه امگا آشنا بشم و اون امگا لونای من خواهد بود ." "نگران نباش، تو از امشب لونای من هستی، برای اولین بار بهت سخت نمیگیرم " "اگر بقیه با خون شون مجازات میشن...