11.𝐀𝐥𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐨𝐧𝐞.. تقریبا تمومه..

18 1 1
                                    

به قطع می‌تونست همون شب گذشته، وقتی چشم‌های دختر برق و از بین لب‌های خیسش نفس نفس می‌زد؛ همه چیز رو فراموش و دختر رو توی شیطنت‌های ناتمومش همراهی کنه. اما دازای، نگران بود!

نگران برنامه‌های فئودوری که اینبار سخت‌پسندانه چیده و دور از ذهن به نظر می‌رسید. تقریبا می‌دونست همین حالا هم هیورین هدف فئودور شده اما اینکه تا چه حد پیش‌روی و هیورین رو وارد بازی می‌کرد، برای اولین بار ایده‌ای نداشت.

شاید هیورین نیمه‌ی تاریک موهبتش رو نزدیک به موهبت چویا می‌دونست اما این تمام ماجرا نبود. اونا هنوز نمی‌دونستن قدرت هیورین تا کجا پیش می‌ره و دقیقا چطوری و چه تاثیری به جا می‌ذاره. بدتر از اون، حتی وقت نداشتن به خودشون بیان و جزئیات رو بدونن.

دازای باید جدی‌تر فکر می‌کرد. اونا از وضعیت‌های سخت‌تری هم بیرون اومده بودن. تموم اون وضعیت‌هایی که راهی تا پایان جهان نداشتن.

با تمام این‌ها راهی توی ذهن پسر می‌چرخید. راهی که شاید ممکن به نظر می‌رسید و احتمالا قرار نبود اونقدر بد باشه اما مسئله‌ای وجود داشت. این ریسک که هیورین موهبتش رو از دست بده و یا حتی بدتر، بمیره!

°•°•°•°

"فکر می‌کنم رئیس گفت دخالت نکنیم؟"آکوتاگاوا گفت و چویا شونه بالا انداخت."همین الانم یه بار دخالت کردم، پس؟"و نگاه حق به جانبی به پسر کوچیک‌تر انداخت.

_چویا-سان، منظورم اینه که.. اگه تا الان رئیس احضارت نکرده دلیل بر این نیست که قراره مشکلی پیش نیاد.
_زیاد حرف می‌زنی پسر!
_چویا-سان!

نگاه پسر مو قرمز با یک ابروی بالا رفته سمتش برگشت، در حالی که همچنان اسنادی رو بین دست‌هاش داشت.

_ازم می‌خوای چیکار کنم؟ وایسم و نگاه کنم که اون حرومی دوباره تر بزنه به جهان؟
_نه! ولی بازم نه تو جبهه‌ی آژانس! منظور من اینه.
_رئیس نمی‌خواد هیچ قدمی برداره.

"چی؟!"اینبار نگرانی آکوتاگاوا تبدیل به اخم گیجی شد."دقیقا همین که شنیدی. رئیس می‌خواد دست روی دست بذاره و نگاه کنه که چطور اون دختر به دست فئودور، جهانو به آتیش می‌کشه!"

°•°•°•°

"متوقف می‌شی چویا-کون."مرد مصمم گفت و حتی به خودش زحمت نداد تا نگاهش رو از منظره‌ی تمام شیشه‌ی دفترش بگیره و به چشم‌های آبی و وحشی چویا نگاه کنه.

"پس چیشد اون شهر عزیزی که همیشه تحت هر شرایطی ازش محافظت می‌کردین؟ نکنه همش بهونه بود تا با کمک کردن به آژانس تحقیرشون کنیم؟"حرف‌های نیش‌دار چویا، قطعا به نفعش تموم نمی‌شد اما کی بود که ناکاهارا رو بترسونه وقتی خودش به راحتی کابوس شب‌ها بود.

E̶L̶E̶M̶E̶N̶T̶ | BSDDonde viven las historias. Descúbrelo ahora