اقیانوس آبی و سیاه و سفید بهنظر میرسید، وقتی که کرولی انگشتهای پاهاش رو توی شنها فرو کرده بود تا خنک شن. بوی نمک توی هوای گرم اونم تو یه شب از شبهای دسامبر، خیلی واضح بود.
همین الان یه مهمونی تمرین شام فانتزی رو تموم کرده بودند که بیشتر مهمونای عروسی هم اونجا بودند. بعد از سرو کردن شام، آناتما نمیخواست با ساقدوشهاش که بیشترشون کازینهاش بودند وقت بگذرونه. پس با ازیرافیل و کرولی به سمت ساحل فرار کرده بود. اون و نیوت داشتند مراسم "شب قبل عروسی نباید همدیگه رو ببینیم" رو به شکل خوبی برگزار میکردند.
و الان هر سه نفرشون کنار هم روی شیب نرم ساحل نشسته بودند. آناتما سمت دیگهی ازیرافیل نشسته بود و توی گوشیش آهنگ پلی کرده بود. لباس نفتی رنگ مهمونی هنوز تنش بود و دامنش روی شنها به شکل زیبایی پهن شده بود.
آناتما باصدای آرومی خواننده رو همراهی میکرد.“One taught me love!”
“One taught me patience!”ازیرافیل چشمهاش رو بسته بود و سرش رو رو به آسمون گرفته بود. با ریتم موسیقی سرش رو تکون میداد. لبخند نرمی روی لبهاش بود. موهای نرمش با هر وزش تکون میخوردند و باد از دکمههای باز پیراهنش یه راهی به سمت پوستش باز میکرد.
“I’ve loved and I’ve lost, but that’s not what I see!”
آناتما خوندن رو متوقف کرد و دستهاش رو دور شونههای ازیرافیل انداخت: این واسه توئه ازیرافیل.
و شروع کرد به همراهی با خوانندههای کر توی موسیقی که داشت پخش میشد.
آناتما پشت سر هم تکرار میکرد: “Thank you, next next! Thank you, next next!”
کرولی احساس میکرد اضافیه و اونا دارند با هم خوش میگذرونند.
آناتما جیغ زد: وای اینجاش خیلی عالیه. و شروع کرد به خوندن و اشاره کردن به ازیرافیل:“They say you move on too fast, but this one gon’ last! Cause his name is Azi and you’re so good with that!”
و ازیرافیل رو بغل کرد که داشت تحت تاثیر خندههای آناتما میخندید.
آناتما دراز کشید و گوشیش رو که هنوز داشت موسیقی پخش میکرد، کنار کذاشت.
به ازیرافیل نگاه کرد: بیایین یه کار دیوونهوار انجام بدیم. میخوای شنا کنیم؟
ازیرافیل با خجالت فریاد زد: چی؟ نه!
آناتما بیتوجه به اون بلند شد و لباسش رو درآورد و با ست لباس زیر مشکیش شوافی کرد و بهسمت دریا دوید.
با پاهاش به آب لگد میزد و با صدای بلندی جیغ میکشید: وووهوووو!!
ازیرافیل با تاسف سرش رو تکون میداد، ولی لبخند کوچیکی روی لبهاش بود.
موسیقی هنوز داشت پخش میشد.
YOU ARE READING
𝐿𝑂𝑉𝐸 𝐼𝑁 𝐵𝐿𝑂𝑂𝑀
Fanfiction• فف ترجمه شده از نسخهی انگلیسی (منبع AO3). • ازیرافیل، دانشجوی دکتری است و برای اینکه بتونه از پس هزینههاش بربیاد باید یه همخونه پیدا کنه و همینطور هم میشه. اما اینکه این دوتا همخونه قراره چطوری با هم کنار بیان -ازیرافیلی که هم عاشقه و هم خیلی...