جیمین آب دهنی قورت داد و بار دیگه نگاهش رو از بخار فنجون روبهروش گرفت و به چشمهای خمار پسرک روبهروش دوخت.
یونگی تمام سعیاش رو کرده بود تا بتونه قوی باشه و با لبخندی که سعی داشت بیاهمیتیاش رو مثلا به رخ بکشه، به مرد روبهروش خیره شده بود.
لحظه به لحظه کل اون سه سالی که باهم بودن از جلوی چشمهاش گذشته بود و نمیدونست که چرا باید جای برادرش زندگی میکرد.
به دستهای تویهم گره خوردهاش خیره شد و نفس عمیقی کشید.
+ پس در واقع تو عاشق شوگا هیونگ بودی؟
جیمین بیحرف سر تکون داد.
+ این یعنی... تمام این سهسال، بخاطر شوگا هیونگ باهام قرار گذاشتی، نه من.
جیمین آب دهنی قورت داد و سعی کرد تا کلمات رو درست بچینه.
- ببین یونگیا... من و شوگا هیونگت خیلی هم رو دوست داشتیم و خب... پنج سال رابطهای که پر از شیرینی بود، با مرگش دود شد رفت هوا.
کمی براش سخت بود تا دوباره اون خاطرات رو مرور کنه؛ اما باید انجامش میداد.
- من... بعد مرگ هیونگت یه افسردگی خیلی شدید گرفتم و خب... فهمیدن اینکه شوگا، توی فرانسه یه برادر دوقلو داره، مثل یه نور تو تاریکی بود.
یونگی لبخندی زد.
+ پس تصمیم گرفتی من رو عاشق خودت کنی، تا بازهم با شوگا هیونگ قرار بذاری؟
پسر بزرگتر سری تکون داد.
- آره.
پوزخند یونگی عجیب بهش دهنکجی میکرد و بعد حرفی که زد باعث شد تا جیمین پشیمونتر از قبل بشه.
+ پس فرانسه رو بخاطر دیدن یه پسر کرهای کیوت، انتخاب نکردی. اومدی فرانسه چون عشق مردهات، تو جسم برادرش پیدا میشد، نه؟ چرا بهم نگفتی برای این فرانسه رو دوست داری؟
- ترسیدم، ترسیدم قبول نکنی و تو... تنها طنابی بودی که بهش چنگ زدم.
آه سرد یونگی، خنجری شد به قلبش.
+ تو که تکلیفت با خودت مشخصه جیمینشی؛ اما من الان دنبال کی بگردم که جسم تو رو داشته باشه و بتونم عاشق خودم کنم؟
- من... من عاشقتم.
یونگی دستهای جیمین رو گرفت و روش بوسهای زد.
+ لطفاً خودت رو گول نزن، تو عاشق شوگایی و منم قول دومشم، شبیهشم و مثل اون حرف میزنم و حتی رفتارمون مثل همه؛ اما جیمینشی... من نمیتونم شوگا باشم، پس بهتره بیشتر از این خودم رو گول نزنم، ممنون برای کل عشق مصنوعیای که بهم دادی، باعث شدی یه بازهی طولانی حس کنم که یکی دوستم داره.
YOU ARE READING
Im not sure
Short Story+ این یعنی... تمام این سهسال، بخاطر شوگا هیونگ باهام قرار گذاشتی، نه من. جیمین آب دهنی قورت داد و سعی کرد تا کلمات رو درست بچینه. - ببین یونگیا... من و شوگا هیونگت خیلی هم رو دوست داشتیم و خب... پنج سال رابطهای که پر از شیرینی بود، با مرگش دود شد...