Part 21; Performance Night

364 48 31
                                    


پلک‌هاش رو کمی از هم فاصله داد و از بین مژه‌هاش، با اخمی که به‌خاطر سردرد غیرقابل تحملش شکل گرفته بود، به سقف اتاقش زل زد. نفس عمیقی کشید و حداقل تا دو دقیقهٔ اولی که بی‌هدف به سقف زل زده بود، هنوز متوجه نشده بود که بیدار شده و کجاست؛ تا وقتی که احساس دل‌پیچه‌اش اذیتش کرد و مجبور شد با بلند شدن از روی تختش، سریع خودش رو به سرویس برسونه و هر چیزی که از دیشب توی معده‌اش مونده بود رو بالا بیاره.

با بی‌حالی عوق زد و بعد از چند ثانیه، از جاش بلند شد تا صورتش رو بشوره. موهای نارنجیش حسابی به هم ریخته بودن، چشم‌هاش خمار بودن و یه شرشرهٔ احمقانه روی گردنش افتاده بود. اخمی کرد و تازه تلاش کرد دیشب رو به یاد بیاره. هر سال همین موقع، فردای تولدش با همین حال بیدار می‌شد! چون امکان نداشت که شب تولدش مست نکنن و دیوونه‌وارترین کارها رو با هیونگ‌هاش انجام ندن.

بعد از بیرون اومدن از سرویس، سریع تی‌شرتش رو تنش کرد و بعد از مدتی، با دیدن بستهٔ روی اوپن آشپزخونه اخم کمرنگی کرد. نزدیک شد و با دیدن کاغذ روش که با خط فلیکس "تولدت مبارک، دوست‌پسر آیدل من!" نوشته شده بود، ابروهاش رو بالا داد و تصاویر محوی از دیشب به یادش اومدن. دیشب... فلیکس رو دیده بود؟!

"لعنتی..."

زمزمه‌اش زیر لب شنیده شد. نگاهی به گوشیش انداخت و با دیدن نوتیفیکشنی که از دوست‌پسرش گرفته بود، متوجه همه‌چیز شد؛ و یک جورایی... واقعاً ناراحت بود که اون زمان مست بود و هیچی از وقت گذروندنش با فلیکس متوجه نشده بود.

 واقعاً ناراحت بود که اون زمان مست بود و هیچی از وقت گذروندنش با فلیکس متوجه نشده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بعد از تایپ کردن پیام، گوشیش رو توی جیب پشت شلوارکش جا داد. بستهٔ کادوش رو باز کرد و با دیدن انگشتر ظریف و کوچیکی که طرح پروانه‌ای از داخلش دیده می‌شد، لبخند کمرنگی زد. هر بار فلیکس براش کادو می‌گرفت، چیزهایی می‌گرفت که بتونن با همدیگه مچ کنن. اون‌ها همین الانش هم کلی اکسسوری و لباس‌های ست داشتن! انگشتر رو داخل انگشت حلقه‌اش جا داد و با زل زدن بهش لبخندی زد.

قبل از این‌که بخواد زیادی ذوق کنه، باز شدن ناگهانی در اتاق اون رو از جا پروند. نگاهی به هیونجین که سرش رو پایین انداخته بود و بدون در زدن وارد اتاقش شده بود، کرد و پسر مو بلند با دیدنش لبخند پررنگی زد.

My Idol Boyfriend || Jeonglix, Minsung, Seungjin Where stories live. Discover now