part1🦋

337 31 6
                                    

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
خوب من یدفعه ای دلم خواست که تخیلاتم داستان هایی که می‌سازم رو اینجا پیاده کنم مطمئن نیستم حمایت شه یا نه ولی سعی ام رو میکنم که ازش خوشتون بیاد ...

‌‌‌

فلش بک🦋
دستام از استرس زیاد در حال لرزیدن و بی قراری بود نمیتونستم پاهامو حس کنم جسم فرو رفته تو خون مادرم در زمین خوابیده بود و پدرم در حال فرو کردن آن شی تیز در بدن ظریف و خوش فرم مادرم بود ولی دیگر صدایی از مادرم در نمی اومد دیگه جیغ ناله هاش تو خونه پخش نمیشد دیگه به اون وحشی التماس نمی‌کرد

و من ۱۰ ساله ای که گوشه ای از چادر نشسته و تو خودم جمع شده بودم و در حالی که دیگر اشکی نمونده بود که از چشمانم بریزه به جسم بی جان مادرم خیره شده بودم
که...یکی از سرباز ها بازو کوچکم را بین دست های بزرگش گرفت پدرم به سمتم آمد

صورت تپل و کوچکم را بین دستانش گرفت و نیشخند چندشی زد و از اون روز بود که شروع به کتک زدن من کرد انگار که مادرم تمام شده بود و الان در حال تمام کردن من بود ولی این زیاد طول نکشید چون تو سن ۱۶ سالگی این من بودم که با چاقو فرو کردن تو بدن بی جونش همونطور که مادرم را بی جان کرد جانش را گرفتم
پایان فلش بک 🦋

با کنار رفتن چادر و وارد شدن سوز سرما زمستان از خاطراتم بیرون آمدم و به جیمین که با سینی پر غذا و چشم و دماغ قرمزمش که از بین شال و کلاهش معلوم بود
داد زد

-تهیونگ پاشو بیا اینجا ببینم از صبح غذا نخوردی حداقل شامتو بخور نخوری میکشمت باید بخوری

از حرص تو حرف های جیمین خندم میگیره خنده آرومی میکنم و پاهایه برهنه ام رو از تخت پایین میام و دستی به لباس بافتنی سفیدم میکشم تا باکسر سفیدم یکم قایم شه

-چرا مثل پیرزنا حرص میخوری خوب باشه اروم باش فشارت میوفته

جیمین با دیدن پاهایه برهنه ام دوباره دادی میزنه و به سمتم میاد با هل دادنم به عقب سمتم میاد

-آخه من به تو چی بگم اینجوری تو این سرما میگردی میدونی اگه یکمم جلو تر میومدی از لایه چادر برادرت میدیدت خجالت بکش کودن

و با تموم شدن حرفش با انگشت اشارش ضربه ای به سرم میزنه

بیخیال چشمام رو تو حدقه میچرخونم با کنار زدن جیمین میرم سمت سینی و با برداشتنش سمت لایه چادر که کمی باز بود برمیگردم با دیدن جونگکوک که با سربازی در حال حرف زدن بود،
با دیدن من به پاهایه برهنم نگاهِ خماری میندازه و چشمکی نصیبم میکنه و وقتی سرباز روبروش خواست سمتم برگرده دستش رو شونه سرباز گذاشت ولی نگاهشو ازم نمی‌گرفت که منم با آوردن انگشت فاکم به بالا ازش رو میگیرم و سمت میز میرم و به غرغر های جیمین درباره احترام گزاشتن به برادر ناتنیم و یا اینکه یه روز یکی میگیره میکنتم با اینجور گَشتنم گوش میدم و همونجور شروع به خوردن غذام میکنم

با کنار رفتن چادر و وارد شدن بدن بزرگ و عضله ای جئون جیمین تعظیم سریع میکنه که با اشاره جئون از چادر خارج شد

جئون باقدمایه بلند سمت تهیونگ میره با رسیدن به جسم کوچیکش از پشت دستاش رو کنار تهیونگ رو میز میزاره و سرش رو به گوش تهیونگ نزدیک میکنه با صدا بم و خشدارش زمزمه میکنه

- با اینکه بهت گفتم شلوار بپوش بازم اینجوری میای جلو من و بقیه میگردی از صبح چند تا خدمتکار اومده و رفته هوم؟ میخوای منو قاتل کنی کیم ؟

تهیونگ با قورت دادن غذا داخل دهنش سمت جئون برمیگرده همونطور که صورتاشون یک اینچ از هم فاصله داشتن و نفس های داغشون رو صورت هم خالی میکردن

تهیونگ لباشو به لبا جئون نزدیک تر میبره و با لحن آرومی زمزمه میکنه

-تو از همون خون پدری بایدم وحشی زاد باشی و اینکه من هرجور بخوام میگردم حتی بخوام بدون باکسر هم میگردم

جئون با گاز گرفتن لب پایین خودش به تهیونگ نزدیک تر میشه تا حرصش رو سر لبایه حوس انگیزش خالی کنه که تهیونگ دستش رو جلو لباش میزاره و به عقب هلش میده

-به این فکر نکن که من لبایه خوشگلم رو بزارم با لبایه وحشیت اولینش بشی

و با پاشدن از رو صندلی جئون صاف وایمیسته و تهیونگ سمتش برمیگرده

-میتونی بری لبایه چندش فاحشه هات رو بخوری

تهیونگ سمت تختش میره و رو کمر روش میپره
ولی بدون اینکه انتظارشو داشته باشه جئون هم زود روش خیمه میزنه دم گوشش زمزمه عصبی میکنه

-یروز این پاهایه خوش فرمت رو باز میکنم و تو اون حفره باکرت میکوبم

تهیونگ دستاش رو بالا میاره با گزاشتن رو سینه های پهن و قدرتمند کوک فشاری بهش میاره و هلش میده

- تو خوابت فقط میتونی این بدن زیبام رو زیرت ببینی با شق از خواب بپری ولی تو واقعیت اون بدن چندش فاحشه هاته که زیرت میبینی

جئون با نیشخند به حرف هایه حرصی تهیونگ گوش میده و به خواست خودش از روش بلند میشه حین بلند شدن به رون هایی که از اولش حریص چنگ زدن بهشون بود چنگ میزنه
و با قدمایه بلند از چادر دور میشه...

و این صدا داد فحش های تهیونگ‌بود که از جا موندن جا انگشت هاش رو رون های سفیدش غر میزد

wingless butterfly🦋Where stories live. Discover now