1: دچیتا🥞

174 28 2
                                    


برای تهیهٔ یکم دسر کلافوتی هستهٔ آلبالوها رو در می‌آورد و از نظرش چه بهتر اگه اونا حسابی ترش می‌بودن، ترکیب کره و آرد رو به مخلوطِ تخم مرغ و شکر اضافه می‌کرد و شیری که هر روز صبح زود صاحب سختگیر و خشک اخلاقِ کافه، آقای مین از گاوداری شخصاً تهیه می کرد رو به آرومی داخلش سرازیر می‌کرد.
در حالی که لبخند نرمی داشت حین چیدن آلبالوها کف قالب چندتایی رو تو دهن خودش می‌گذاشت و بعد صورتش بخاطر طعمش جمع می‌شد. وقتی مواد کاملاً روی آلبالوها رو پوشونده بودن قالب رو توی فر می‌زاشت و بعد با هیجان دستش رو بالا می‌برد و حین تکون دادنش با صدای بلند می‌گفت؛

″چهل دقیقه دیگه حاضره!″

و مثل همیشه آقای مین که جایی نزدیک ظرفشویی نشسته بود و روزنامه می‌خوند خُرخُر می‌کرد، ″بکنش یه ربع، نیم ساعت دیگه کافه باز میشه، فهمیدی بچه؟!″

بعدش نگاهش با بوگوم که داشت مواد کیک رو از اون سر آشپزخونه هم می‌زد برخورد می‌کرد و برای هم با خنده شونه بالا می‌انداختن.

مثل همیشه باید می‌‌رفت پی آماده کردن وافل‌ها ولی این بار حین روشن کردن وافل ساز لبخند لوس و جسورانه‌ش روی لب‌هاش نبود و حین کشیدن پشت دستش روی گونه‌اش از گوشه‌ی چشم به افراد توی آشپزخونه نگاهی انداخت، وقتی مطمئن شد کسی حواسش نیست لب پایینش رو توی دهنش کشید و مزه کرد-

″ن-نه...″

قبل از اینکه چیز بیشتری با خودش بگه کسی از پشت شونه‌هاش رو گرفت و بغل گوشش گفت، ″تهیونگ، چیکار داری می‌کنی؟″ و باعث شد سر جاش بپره.

با تعجب به سمتش برگشت و در حالی که دستش رو روی قفسهٔ سینه‌اش قرار داده بود گفت، ″خدای من بوگوم! ترسوندیم.″

پسر بزرگتر در حالی که سرشو به طرفی کج کرده بود و دست به سینه ایستاده بود لبخندی زد که باعث شد چشماش تقریباً بسته بشن، ″فکر کردم حواست سر جاش نیست آخه موهاتم آردی شدن!″

″چی؟″ با لب‌های جمع شده گفت و دستی به طره‌های جلوی موهاش کشید، ضربه‌ای به بازوی پسر بزرگتر زد و غرغر کرد، ″خودت چی؟ از خمیر به لپت مالیدی!″

″واسه اینکه تو براش پاکش کنی.″ آقای مین در حالی که از بالای روزنامه‌اش به اون دوتا چشم غره می‌رفت گفت.

تهیونگ چشمی چرخوند و پسر بزرگتر رو کنار زد و بهش پشت کرد تا خمیر رو داخل وافل ساز بریزه و بعد جواب سوالش رو داد، ″حواسم سر جاشه، تی‌نا و جهیون میوه‌هایی که واسه دیزاین لازم دارمو آوردن؟″

″جهیون رفته میوه‌های استوایی رو بیاره، تی‌نا هم کمکش می‌کنه.″

بوگوم گفت و شیر آب رو باز کرد تا گونه‌اش رو تمیز کنه که با ضربه‌ای که آقای مین با روزنامه‌اش به کمرش کوبید با تعجب سمتش برگشت.

🏖️ 𝒖𝒏𝒅𝒆𝒓𝒘𝒂𝒕𝒆𝒓 ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now