۶

104 20 10
                                    

تو راه همون استودیویی که به یونجون زنگ زده بودن، یونجون از استرس پاهاشو هی تکون میداد و تهیونگ رانندگی میکرد. از وقتی از خونه بیرون زده بودن همین جوری بی دلیل مضطرب بود. خب باشه استرسش بخاطر قاب عکس بود، میخواست همه ی خاطره های دیشب به ذهنش برگرده ولی از یه طرفیم دلش نمیخواست بهش نگاه کنه.

کی میدونست شاید یه کار بزرگ دیگه هم کرده باشن و یونجون دیگه از حماقتاش خسته شده بود.

و اگه توی عکس خیلی زشت افتاده بود چی؟

'جدا یونجون؟ الان نگران اونی؟'

"اسم استودیو چی بود؟"
تهیونگ پرسید که باعث شد یونجون از افکارش بیاد بیرون و حواسشو به جاده بده.

قطعا یونجونم یادش رفته بود. ولی مشکلی نداره، کارمند اونجا انقدر با فکر بود که لوکیشن رو براشون بفرسته.

"یادم نمیاد. فقط از رو این برون، یکم قبل برام فرستاده."

تهیونگ یه نگاه قضاوتگرانه بهش انداخت ولی سریع دوباره حواسش رو به جاده داد،
"میتونستی زودتر بهم نشونش بدی، احمق."

"آره، آره. حالا."

بعد از یه مدت روندن و بحث کردن، به یه ساختمون با جزئیات جالب رسیدن. یونجون دوباره لوکیشنو چک کرد که مطمئن شه درست رسیدن چون لعنت، خیلی برای استودیوی عکاسی بودن باکلاس بود.

تو همون حین چشمای تهیونگ از شدت شوکه شدن تو بزرگترین حالت خودش شده بود. اوه، چه طوری نفهمیده بود این سمتی دارن میان؟ احتمالا به خاطر اینکه خیلی درگیر دعوا کردن با یونجون شده بود. ولی به هر حال، الان که اینجان تهیونگ یه نیشخند زد و به بازوی پسرخالش چسبید.

"چرا انقدر هیجان زده به نظر میرسی؟ قبلا اینجا بودی؟"
یونجون با کنجکاوی از هیونگی که یهویی رفتارش تغییر کرده بود، پرسید.

نیشخند تهیونگ بزرگتر شد و به تابلوی بالای استودیو اشاره کرد. با تمام اون جزئیات جالب میتونست هم توجه مردم و هم حساب های بانکیشون رو جلب کنه. همون ظاهر بیرونیش، گرون و حرفه ای بودن رو داد میزد.

"نگاه کن، استودیوی 'monbebe' است؛ من اکثر عکسبرداری هامو اینجا انجام میدم! خیلی داخلش خوشگله، مطمئن باش. تا همینجاشم عاشق شوهرت شدم، انتخاب هاش خیلی-"
تهیونگ دستاشو مثل ایتالیایی ها تکون داد تا حق مطلبو ادا کنه.

"و از کجا میدونی من نبودم و اون بوده؟"
یونجون چشماش رو چرخوند و دست هیونگش رو زد و از خودش دور کرد.

"چون جونی، هوم، تو هیچی حالیت نیست."
دهن یونجون از توهینش باز موند، یونجون بهش نگاه کرد و تهیونگ زبونش رو بیرون آورد و اداش رو هم دراورد و سریع به سمت در ورودی رفت. اون یکی پسر رو همونجا ول کرد در حالی که بهش برخورده بود.

فقط اتفاق افتاد || یونبینWhere stories live. Discover now