my half brother

261 35 1
                                    

part24

که همون لحظه صورتشو با دستام گرفتم و بدون توجه به بقیه لبامو روی لباش گذاشتم که دستشو دور کمرم حلقه کردو منو به خودش نزدیک تر کرد
دستمو دور گردنش حلقه کردم و مک عمیق اما ارومی به لب پایینش زدم و برای اخرین بار زبونامونو بهم گره زدم و اروم اما با صدا ازش فاصله گرفتم که صدای دست زدن همه اومد ناگهان باخجالت سرمو پایین انداختم که سرشو نزدیک گوشم کردو گفت

_این بوسه یعنی نشونه موافقت؟
سرمو بالا بردمو گفتم
_هوپی
_جانم
_دوست دارم.. و سریع از بغلش اومدم بیرون و بدون توجه به خندیدن های بقیه به سمت اتاق دویدم ..

ویو جیهوپ

با شنیدن حرفش حس میکردم پروانه های تو قلبم شروع به بالا و پایین پریدن میکنند.. و حس میکردم هر لحظه ممکنه اکلیل بالا بیارم خندیدمو برگشتم ک بچه ها اومدن سمتم و شروع کردن به زدنم که چرا بهشون نگفتم قراره امشب از ته درخواست کنم...
خیلی خوشحال بودم و خوشحال بودم که ته سر راهم قرار گرفت تا اونو انتخاب کنم..تا بتونم عاشق یه فرد درست بشم..

ویو جیمین

تا پشتشو بهم کرد چشمامو کامل باز کردم و به هیکل مردونه و چهار شونش نگاه کردم..
حواسم به عضله هایی بود که حتا از زیر لباسشم معلوم بود اما با حرفی که زد..
پتوی زیر دستمو فشار دادم و با چشمای نیمه اشکی نگاهش کردم که تا مکالمش تموم شد و برگشت سمتم
با دیدن چشمای بازم هول کرد و سریع به سمتم اومد و تا خواست دستمو بگیره با داد خفیفی دستمو کنار کشیدمو گفتم
_چطو.. ر چــطور تونستی... تو... تو میدونستی من حساسیت دارمو باهام اینکارو کردیی هاننننن
_جیمین.. خواهش میکنم لطفا اروم باش من.. من
_تو چی.. هان تو چی مگه من چیکارت کردم که از من بدت میاد

ویو جونگکوک

نمیدونستم چی بگم مغزم خالی بود و تنها فکری که همون لحظه به سرم با دو قدم فاصلمونو پر کردم و بعد..

kookmin (my half brother) Where stories live. Discover now