جونگ کوک (-)
جیمین(+)
تیهونگ(×)
جین(÷)
برا بقیه هم اینارو(&*#€) میزارم
..........................
نویسنده
جییمین با سرعت از پدر و مادرش خداحافظی کرد و زود از خانه خارج شد و به طرف ماشین جین و تیهونگ رفت و زود سوار شد و با دیدین چهره ی تو هم تیهونگ و جین لبخندی شرمزده زد و معزرت خواست
تیهونگ نیشخندی زد
×چرا عجله کردی یکم دیگه تشریف می آوردید
جیمین انگار بهش فحش داده باشند اخمو نگاهی بهش کرد
+هی من که نگفتم انقد زود بیای دنبالم در ضمن خودتون گفتید با ما بیا
تیهونگی نفس عمیقی کشید
×بحث با این بچه بی فایده است
جیمین دوبار اخم کرد
+هی شنیدم چی گفتی
جین که میدید دوباره داره بین اون دو برادر بحث بانمک ولی پر از جیغ و داد ایجاد میشه لبخندی زد و دست تیهونگ رو گرفت و با آرامش چند بار با شستش دست تیهونگ رو نوازش کرد و لبخند های همیشگیش رو تحویل دوتاشون داد
÷هی بس کنید مشکلی نیست حالا
..
..
..بعد چند ساعت رانندگی بلخره به بار رسیدند
هر سه تاشون از ماشین خارج شدند جیمین نگاهی بهشون انداخت+بریم
اول جیمین بعد تیهونگ و بعد جین پشت سرشون وارد بار شدن جیمین چند بار چشماش رو اطراف چرخوند و با دیدن جمع دوستاشون که هوسوک داشت براش دست تکون میداد دسته تیهونگ رو گرفت و به طرف آنها رفت و خودش رو به آنجا رسوند همه با دیدن جین و تیهونگ هویی بلند کشیدند
بکهیون سلقمه ای به جیمین زد و مشکوک لب زد خیلی دیر کردین راستشو بگوه اون دوتا دیر اومدن
با این حرف بک همه دوباره هویی کشیدند که تیهونگ سرخ شد فحش نثار دوستش کرد و بعد هر سه تاشون نشستند
..
..
..
..تیهونگ
بعد چند ساعت نوشیدن یونگی که مشغول حرف زدن با بکهیون بود جینم که انگار با چه هی مشغول حرف زدن بودند و تیمین و هوسوک و جیمینم که رفته بودند
صدای صحبت بک و هیونگ می اومد انگار در مورد موضوع جدی حرف میزدند چشام رو بستم و سرم رو به پشتیه مبل تکیه دادم که با حرف هیونگ انگار سطل آب ریخت رو سرم
*دیشب با چان صحبت کردم گفت که قراره با جونگ کو کوک فردا برگردند کره
$خوب چیکار کنم هیونگ
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐏𝐀𝐈𝐍
Fanfic🌑《کم کم بهم درد بده》🌑 جونگ کوک : صبر کن و ببین می تونم چه بلای سرت بیارم تیهونگ : نه .. نه .. تو..نمی تونی باهاش ازدواج کنی خواهش میکنم بهش آسیب نزن ، ناراحتش نکن اون هیچ ربطی به این قضیه نداره خلاصه " جونگ کوک با جیمین ازدواج میکنه بخاطر اینکه...