Part1: "New roommate"

232 36 4
                                    

"بیست‌ودومین دوره‌ی مسابقات کشوری والیبال قهرمانی بین دانشگاه‌ها درحالی شروع شد که در مراحل مقدماتی شگفتی‌های جدیدی رو به چشم دیدیم. تیم ژربرا برای اولین‌بار با بازی خیره‌کننده‌شون توی مرحله‌ی مقدماتی وارد این مسابقات شده و امروز با بازی مقابل تیم باتجربه‌ی کوم، تموم توجه‌هات رو به‌خودش جذب کرده. باید ببینیم امروز شاهد چه بازی‌ای از طرف دو تیم هستیم."

صدای هیجان‌زده‌ی گزارشگر، چه تماشاگر‌های حاضر در ورزشگاه چه بیننده‌های از پشت موبایل‌ها و تلویزیون‌ها رو به وجد آورد. تموم ورزشگاه از صدای تماشاگران تیم‌های حاضر در ورزشگاه پر بود و تعدادی تشویق‌کننده در صف‌هایی در جلوی جایگاه تماشاگران با صدای موسیقی‌ای که پخش می‌شد، به رقص مشغول بودن. تماشاگران کاملا به دو رنگ نارنجی و مشکی تقسیم شده بودن و هر طرف تیم‌های موردعلاقه‌شون رو تشویق می‌کردن.
تقریبا تموم بازیکنان دو تیم وارد زمین شده و مشغول گرم کردن خودشون بودن. مربی‌ها تاکتیک‌های موردنظرشون رو به کاپیتان‌ها توضیح می‌دادن و داور‌ها برای رفتن توی جایگاه خودشون آماده می‌شدن.
صدای کشیده شدن کفش‌های بازیکن‌ها به زمین، ضربه‌های محکمشون به توپ‌های آبی و زرد رنگ و صدای برخورد توپ‌ها به زمین درست مثل آرام‌بخش عمل کرده بود و هیچ اضطرابی توی چهره‌ی بازیکن‌ها وجود نداشت.
هر دو تیم بدون تردید برای برد به زمین رفته بودن و هیچ برنده‌ی قطعی‌ای قبل از بازی وجود نداشت. اون بازی درست مثل فینال زودهنگام بود و همین باعث شده بود تا تماشاگران بیش‌تر از روزهای دیگه سکوهای ورزشگاه رو پر کنن.
تنها افرادی که واقعا نگران و مضطرب به هر گوشه‌ی زمین می‌دویدن، مدیرهای هر دو تیم بودن که فقط یه سوال از بین لب‌هاشون بیرون می‌اومد.
"جیمین و جونگکوک کجان؟"

و هیچ‌کس جوابی به اون سوال نداد. نه‌ این‌که واقعا از اون دو پسر خبر نداشته باشن. بلکه نمی‌خواستن با گفتن مکانشون، باعث بشن که کسی مزاحمشون بشه. در واقع، تموم تیم ژربرا موافق بودن که اون دو پسر بعد از سه سال دوری، نیاز به تنهایی داشتن. پس فقط لب‌هاشون رو به‌هم فشردن و تا شروع مسابقه بهشون مهلت صحبت‌کردن دادن.
و خب، هیچ‌کدوم واقعا خبر نداشتن توی رختکن چه اتفاقی در حال رخ دادن بود.

جیمین با هل دادن پسر به سمت کمد‌های فلزی خاکستری‌رنگ، به سمتش حمله‌ور شد و لب‌های باریکش رو مهمون بوسه‌های دلتنگش کرد. لب پایینش رو بین لب‌های درشت خودش گرفت و مک عمیقی بهشون زد. دستش رو پشت گردن پسر قدبلند سر داد و با کج کردن سرش بوسه‌شون رو عمیق‌تر کرد. دست دیگه‌ش رو داخل موهای سفیدرنگ جونگکوک فرو برد و تارهای کوتاهش رو بین انگشت‌هاش کشید. دندونش رو روی لب‌ پایین جونگکوک فشرد و با شنیدن صدای ناله‌ش و باز شدن بیش‌تر دهانش، زبونش رو بین لب‌هاش گرفت و چندبار جلو و عقب رفت و مک عمیقی بهشون زد تا گوش‌هاش بار دیگه میزبان ناله‌های جذاب پسر قدبلند باشه.
جونگکوک هر دو دستش رو دور کمر جیمین حلقه کرده بود تا کم‌ترین فاصله‌ای بین بدن‌هاشون نباشه. تک‌تک سلول‌های بدن هر دوشون دلتنگ لمس‌های هم‌دیگه بودن و حالا بعد از سه‌سال تحمل حتی ذره‌ای دوری از هم رو نداشتن.
زبونش رو داخل دهان جیمین هل داد و روی لثه‌ها و سقف دهانش کشید. بزاقشون به آرومی از روی چونه‌شون سر می‌خورد و این برای جیمین حساس کمی زیاده‌روی بود. پیشونیش رو به پیشونی پسر قدبلند تکیه داد و بوسه‌شون رو با کمی عقب کشیدن قطع کرد. البته قبلش مطمئن شد لب پایین جونگکوک رو بین دندون‌هاش عقب بکشه. سینه‌های هر دو از نفس‌های پی‌درپی‌شون، به تندی بالا و پایین می‌شد و نگاه هر دوشون لحظه‌ای از هم جدا نمی‌شد. غرق در دریای مشکی‌رنگ هم‌دیگه، تموم حرف‌هاشون رو بدون باز کردن لب‌هاشون زدن. از دلتنگی‌هاشون گفتن و از دوری طولانی‌ مدتشون گلایه کردن.
سکوتشون بالاخره با باز شدن لب‌های باریک جونگکوک شکست.
"خیلی بهتر از سه‌سال قبل می‌بوسیم."

➤ YEOUBI 🏐 Where stories live. Discover now