Writer: Sun Flower
Top: Zhan Top
Genre: Romance, Angst, War
Characters: Xiao Zhan - Wang Yibo
you are flawless
و من تو را با تمام زخمهایت دوست دارم...
********************
آخرین امتحانش رو هم با موفقیت پشت سر گذاشت. اون عاشق درس خوندن بود. شاید خیلیها از مدرسه به خاطر وجود معلمهای سختگیر فراری بودند؛ اما ییبو همچنان علاقه داشت توی تمامی کلاسها شرکت داشته باشه. امسال باید توی آزمون مخصوص ورود به دانشگاه شرکت میکرد. به خاطر شرایط جنگ ورودی دانشگاه خیلی سخت شده بود؛ اما پسر نهایت تلاشش رو برای قبولی و ورود به دانشگاه میگرفت. اون تنها هدفش درس خوندن بود. وقتی وارد خونه شد، متوجه مهمون جدید خونهشون شد. سری تکون داد و بدون هیچ حرف دیگهای، قصد داشت مسیر اتاقش رو پیش بگیره که با شنیدن صدای پدرش ایستاد:
آقای شیائو هستند، ییبو.
آقای شیائو؟ ییبو شناخت خاصی نسبت بهش نداشت؛ اما چندین بار اسمش رو شنیده بود. ییبو یک بار به آقای شیائو نگاهی انداخت و تعظیم کرد. متوجه لبخند مرد شد و نمیدونست دلیل این لبخند چیه. بدون هیچ حرف دیگهای راه اتاقش رو در پیش گرفت و خودش رو روی تخت انداخت.
چیزی تا رسیدن به دانشگاه نمونده بود و ییبو بابت این موضوع به شدت خوشحال بود. اینطوری میتونست کمی از محیط خونه دور بمونه. بعضی از کارهارو به اجبار خانوادهش انجام میداد. خانوادهش واقعاً آدمهای سختگیری بودند و بیشتر اوقات نظراتشون رو بهش تحمیل میکردند؛ برای همین ییبو درس خوندن و ورود به دانشگاه رو پلی برای دوری از خانواده میدید. باید هر چه سریعتر به این هدف مهم میرسید.
********************
تازه داشت چشمهاش گرم خواب میشد که در اتاقش باز شد. دوباره بدون اجازه... ییبو هیچ تکونی نخورد؛ اما صدای مادرش رو شنید:
ییبو بیداری؟
ییبو بدون اینکه چشمهاشو باز کنه، گفت:
اگه خواب بودم هم با این صدایی که شما میپرسی، بیدار شدم.
زن توجهی نکرد و روی تخت پسر نشست. ییبو متوجه تکون خوردن تختش شد؛ برای همین چشمهاشو باز کرد و متتظر موند مادرش صحبت کنه:
یک کاری باید انجام بدی.
چه کاری؟ ییبو چرا حس خوبی نداشت؟ زن ادامه داد:
مثل اینکه آقای شیائو تورو دیده و خیلی خوشش اومده. اون میخواد که تو با پسرش ازدواج کنی.
ییبو اخمی کرد. منظور مادرش چی بود؟ قبل از اینکه چیزی بگه، زن ادامه داد:
میدونی این یه فرصت خیلی خوب برای پدرته. آقای شیائو قول داده که زمینهای کشاورزی پدرت رو برمیگردونه. فقط کافیه که...